و من کتاب له عليه السلام [7] الي معاويه جوابا ، قال الشريف : و هو من محاسن الکتب [8] امابعد، فقداتاني کتابک تذکر فيه اصطفاء الله محمدا صلي الله عليه و آله لدينه [9] و تاييده اياه بمن ايده من اصحابه ،فلقد خبا لنا الدهر منک عجبا [10] اذ طفقت تخبرنا ببلاء الله تعالي عندنا ، [11] و نعمته علينا في نبينا ، فکنت في ذلک کناقل التمر الي هجر ، [12] او داعي مسدده الي النضالف [13] و زعمت ان افضل الناس في الاسلام فلان و فلان ، فذکرت امرا ان تم اعتز لک نهج البلاغه م 25 ] کله ، [1] و ان نقص لم يلحقک ثلمه و ما انت و الفاضل و المفضول ، و السائس والمسوس [2] و ما للطلقاء و ابناء الطلقاء ، و التمييز بين المهاجرين الاولين ، و ترتيب درجاتهم ، و تعريف طبقاتهم [3] هيهات لقدحن قدح ليس منها ، و طفق يحکم فيها من عليه الحکم لها [4] الا تربع ايها الانسان علي ظلعک ، و تعرف قصور ذرعک ، [5] و تتاخر حيث اخرک القدر فما عليک غلبه المغلوب ، و لا ظفر الظافر [6] و انک لذهاب في التيه ، رواغ عن القصد [7] الا تري غير مخبر لک و لکن بنعمه الله احدث انقوما استشهدوا في سبيل الله تعالي من المهاجرين و الانصار ، [8] و لکل فضل ، حتي اذا استشهد شهيدنا [9] قيل : سيد الشهداء ، و خصه رسول الله صلي الله عليه و آله بسبعين تکبيره عند صلاته عليه [10] او لا تري ان قوما قطعت ايديهم في سبيل الله و لکل فضل [11] حتي اذا فعل بواحدنا ما فعل بواحدهم ، قيل : [[ الطيار في الجنه و ذو الجناحين ] [12] و لو لا ما نهي الله عنه من تزکيه المرء نفسه ، لذکر ذاکر فضائل جمه ، [13] تعرفها قلوب المؤمنين ، و لاتمجها آذان السامعين [14] فدع عنک من مالت به الرميه فانا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا [15] لم يمنعنا قديم عزنا و لاعادي طولنا علي قومک ان خلطناکم بانفسنا ، [1] فنکحنا و انکحنا ، فعل الاکفاء و لستم هناک [2] و اني يکون ذلک و منا النبي و منکم المکذب ، و منا اسد الله و منکم اسد الاحلاف ، [3] و منا سيدا شبابا اهل الجنه و منکم صبيه النار، [4] ومنا خير نساء العالمين و منکم حماله الحطب في کثير مما لنا و عليکم [5] فاسلامنا قد سمع ، و جاهليتنا لاتدفع و کتاب الله يجمع لنا ما شذ عنا، [6] و هو قوله سبحانه و تعالي [[و اولو الارحام بعضهم اولي ببعض في کتاب الله ] ] [7] و قوله تعالي : ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين آمنوا و الله و لي المؤمنين ] ] [8] فنحن مره اولي بالقرابه ، و تاره اولي بالطاعه و لما احتج المهاجرون علي الانصار يوم السقيفه [9] برسول الله صلي الله عليه و آله [فلجوا ] عليهم ، فان يکن الفلج به فالحق لنا دونکم ، [10] و ان يکن بغيره فالانصار علي دعواهم [11] و زعمت اني لکل الخلفاء حسدت ، و علي کلهم بغيت ، [12] فان يکن ذلک کذلک فليست الجنايه عليک ، فيکون العذر اليک [13] و تلک شکاه ظاهر عنک عارها [14] و قلت : اني کنت اقاد کما يقاد الجمل المخشوش حتي ابايع ، [1] و لعمر الله لقد اردت ان تذم فمدحت ، و ان تفضح فافتضحت [2] و ما علي المسلم من غضاضه في ان يکون مظلوما ما لم يکن شاکا في دينه ، و لامرتابا بيقينه [3] و هذه حجتي الي غيرک قصدها ، و لکني اطلقت لک منها بقدر ما سنح من ذکرها [4] ثم ذکرت ما کان من امري و امر عثمان ، فلک ان تجاب عن هذه لرحمک منه ، [5] فاينا کان اعدي له ، و اهدي الي مقاتله [6] امن بذل له نصرته فاستقعده و استکفه ، [7] ام من استنصره فتراخي عنه وبث المنون اليه حتي اتي قدره عليه [8] کلا و الله ل [[ قد يعلم الله المعوقين منکم و القائلين لاخوانهم هلم الينا و لاياتون الباس الا قليلا ] ] [9] و ما کنت لاعتذر من اني کنت انقم عليه احداثا، [10] فان کان الذنب اليه ارشادي و هدايتي له ، فرب ملوم لاذنب له [11] و قد يستفيد الظنه المتنصح [12] و ما اردت [[ الا الاصلاح ما استطعت ، و ما توفيقي الا بالله عليه توکلت و اليه انيب ] ] [13] و ذکرت انه ليس لي و لاصحابي عندک الا السيف ، فلقد اضحکت بعد استعبار [1] متي الفيت بني عبدالمطلب عن الاعداء ناکلين ، و بالسيف مخوفين ? [2] ف لبث قليلا يلحق الهيجا حمل [3] فسيطلبک من تطلب ، و يقرب منک ما تستبعد ، [4] و انا مرقل نحوک في جحفل ،من المهاجرين و الانصار ، و التابعين لهم باحسان ، [5] شديد زحامهم ، ساطع قتامهم [ 5 ، متسربلين سرابيل الموت ، [6] احب اللقاء اليهم لقاء ربهم ، و قد صحبتهم ذريه بدريه ، [7] و سيوف هاشميه ، قد عرفت مواقع نصالها في اخيک و خالک و جدک و اهلک [[ و ما هي من الظالمين ببعيد ] ]
ترجمه
[7] از نامه هاي امام عليه السلام در پاسخ معاويه شريف رضي مي گويد : اين از نامه هاي بسيار جالب است . [8] اما بعد نامه ات رسيد در آن يادآور شده ايکه خداوند محمد صلي الله عليه و آله و سلم را براي دينش برگزيد [9] و با اصحابش وي را تاييد کرد راستي دنيا چه شگفتي هائي دارد [10] تو مي خواهي ما را از آنچه خداوند به ما عنايت فرموده آگاه سازي[11] و از نعمت وجود پيغمبر در ميان ما به ما خبر دهي تو در اين راه به کسي ميماني که زيره به کرمان برد [12] و يا همچون شاگرد تيرانداز که بخواهد به استادش درس تيراندازي دهد . [13] و گمان کرده ايکه برترين اشخاص در اسلام فلان و فلانند مطلبي را يادآور شده اي که اگر راست باشد ابدا مربوط به تو نيست 000 [1] و اگر دروغ باشد کاري به تو ندارد تو را با برتر و غير برتر و رئيس سياسي اسلام و زير دستانش چکار ؟ [2] اسيران آزاد شده کفار جاهليت و فرزندان شان را با امتيازات بين مهاجران نخستين و ترتيب درجات و تعريف طبقاتشان چه نسبت ؟ [3] هيهات خود را در صفي قرار مي دهي که از آن بيگانه ايکار به جائي رسيده که محکومان حاکم شده اند [4] اي انسان چرا سر جايت نمي نشيني؟ و چرا از کوتاهي و ناتواني خويش آگاه نمي شوي؟ [5] و چرا به جاي خودت بازنمي گردي؟ غلبه مغلوب و پيروزي پيروزمند [ در اسلام ] با تو چه ارتباطي دارد ؟ [6] تو همان کسي هستي که همواره در بيابان گمراهي سرگرداني و از راه راست و حد اعتدال منحرفي. [7] مگر نمي بينينه اينکه بخواهم خبرت دهم بلکه به عنوان شکر و سپاسگزاري نعمت خداوند مي گويم جمعيتي از مهاجران و انصار در راه خدا شربت شهادت نوشيدند [8] و هر کدام داراي مقام و مرتبتي بودند اما هنگاميکه شهيد ما حمزه شربت شهادت نوشيد [9] به او گفته شد سيدالشهداء [ آقاي شهيدان ] و رسول الله هنگام نماز بر وي [ به جاي پنج تکبير ] هفتاد تکبير گفت . [10] و نيز مگر نمي داني گروهي دستشان در ميدان جهاد قطع شد که هر کدام مقام و منزلتي دارند [11] ولي هنگامي که اين جريان درباره يکي از ما انجام شد لقب طيار به او داده شد آن کس که در آسمان بهشت با دو بال خود پرواز مي کند [12] و اگر نه اين بود که خداوند نهي کرده که انسان خويشتن را بستايد فضائل فراواني را بر مي شمردم [13] که دلهاي آگاه مؤمنان با آن آشنا است و گوشهاي شنوندگان از شنيدن آنها تحاشي ندارد 00 [14] به هر حال دست از اين سخنها بردار که تو همچون شخصي هستي که تيرش به خطا رفته . ما ساخته و پرورش يافته و رهين منت پروردگار خويش هستيم ولي مردم پرورش يافته و تربيت شده مايند [15] آميزش و اختلاط ما با شما هرگز عزت و عطاهاي ما را بر شما از بين نمي برد 000 [1] ما از طائفه شما همسر گرفتيم و به طائفه شما همسر داديم همچون اقوام هم طراز در حاليکه شما هرگز در اين پايه نبوديد [2] و چگونه ممکن است چنين باشد در حاليکه پيغمبر [ محمد صلي الله عليه و آله و سلم ] از ما است . و تکذيب کننده [ ابوجهل ] از شما اسدالله [ حمزه ] از ما است . و اسدالاحلاف [ يعني ابوسفيان ] جمع کننده و قسم دهنده احزاب [ براي جنگ با پيامبر ] از شما [3] دو سيد و آقاي جوانان بهشت [ حسن و حسين ] از مايند و کودکان آتش [ اولاد مروان يا فرزندان عقبه بن ابي معيط ] از شما [4] بهترين زنان جهان [ فاطمه ] از ما است و حماله الحطب [ همسر ابولهب ] از شما و چيزهاي فراوان ديگري از اين قبيل درباره ما و شما [5] دوران اسلام ما به گوش همه رسيده و کارهاي ما در دوران جاهليت نيز بر کسي مخفي نيست کتاب خدا قرآن آنچه را که برنشمرديم در يک آيه جمع کرده و نشان داده است [6] و آن گفته خداوند است که : خويشاوندان در کتاب الهي نسبت به يکديگر سزاوارترند . [7] و نيز فرموده است : شايسته ترين مردم به ابراهيم کساني هستند که از او تبعيت کردند و همچنين اين پيامبر و کساني که ايمان آورده اند و خداوند ولي و سرپرست مؤمنان است . [8] پس ما از يک طرف به وسيله قرابت از ديگران سزاوارتريم و از طرف ديگر در اثر اطاعت آن روز که مهاجرين در سقيفه با انصار گفتگو کردند [9] توانستند با ذکر قرابت و خويشاوندي با پيغمبر بر آنها پيروز شوند اگر اين دليل برتري است پس حق با ما است نه با شما [10] و اگر دليل ديگري دارد ادعاي انصار به جاي خود باقي است [11] گمان برده ايکه من بر تمام خلفا حسد ورزيده ام و بر همه آنها طغيان کرده ام [12] اگر چنين باشد جنايتي بر تو نرفته است که از تو عذرخواهي کنم [13] و اين به گفته شاعر نقصي است که گرد ننگ آن بر تو نمي نشيند [14] و گفته اي که مرا همچون شتر افسار زدند و کشيدند که بيعت کنم 000 [1] عجبا بخدا سوگند خواسته اي مذمت کنيو ناخودآگاه مدح و ثنا گفته اي خواسته اي رسوا کني ولي رسوا شده اي. [2] اين براي يک مسلمان نقص نيست که مظلوم واقع شود مادام که در دين خود ترديد نداشته باشد و در يقين خود شک نکند [3] و اين خلاصه حجت و دليل من است حتي در برابر غير تو من به همين خلاصه و کوتاهي اکتفا کردم که جاي شرحش نيست [4] سپس درباره وضع من با عثمان يادآور شده اي و اين جوابش به عهده تو است که از خويشان و بستگانش بودي[5] کداميک از ما دشمنيش با او شديدتر بود و راه را براي کشندگانش مهياتر ساخت ؟ [6] آيا کسيکه به ياريش پرداخت و از او خواست که به جايش بنشيند و دست بکشد ؟ [7] و يا کسيکه [ عثمان ] از او ياري خواست و او تاخير کرد تا مرگ بر سرش هجوم آورد و زندگيش به سر آمد ؟ [8] نه بخدا سوگند خداوند مانعان از نصرت را خوب مي شناسد و هم آنان که به برادران خود مي گفتند : به سوي ما آئيد و به هنگام ناراحتي جز تعداد کميبه کمک نمي شتافتند . [9] من نمي گويم : در مورد بدعتهائي که بوجود آورده بود بر او عيب نمي گرفتم مي گرفتم و از آن عذرخواهي نمي کنم [10] اگر گناه من هدايت و ارشاد او است بسيارند کساني که مورد ملامت واقع مي شوند و بي گناهند . [11] و به گفته شاعر : گاهي شخص ناصح و خيرخواه از بس اصرار در نصيحت مي کند مورد تهمت قرار مي گيرد . [12] و من قصدي جز اصلاح تا حد توانائي ندارم و موفقيت من تنها به لطف خدا است و توفيق را جز از خداوند نمي خواهم بر او تو کل کردم و به او بازگشتم [13] و گفته ايکه نزد تو برايمن و اصحابم جز شمشير چيزي نيست راستي مضحک است 00 [1] کي به ياد داريو چه وقت بوده که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کنند و از شمشير بترسند ؟ [2] پس کمي صبر کن که حريفت به ميدان خواهد آمد . [3] بزودي آن کس را که تعقيب مي کني به تعقيب تو برخواهد خواست و آنچه را که از آن فرار مي کنيدر نزديکي خود خواهي يافت [4] و من در ميان سپاهي عظيم از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوي تو خواهم آمد [5] با کساني که جمعيتشان به هم فشرده است به هنگام حرکتشان غبار آسمان را تيره و تار مي کند لباس شهادت در تن دارند [6] بهترين ملاقات برايشان ملاقات با پروردگارشان است . همراه اين لشکر فرزندان بدرند [7] و شمشيرهاي هاشمي که مي دانيل به تيز آنها چگونه بر پيکر برادر، دائي ، جد و خاندانت قرار گرفت و ما هي من الظالمين ببعيد [ و اين از ستمگران دور نيست ]