

امام صادق عليه السّلام فرمود: حضرت مسيح عليه السّلام به همراه اصحابش از زمينى خشك و بىآب و علف عبور مىكرد، نظرش به مالى بدون صاحب و رها شده افتاد، رو به اصحابش نموده و فرمود: اين مرگ است، از آن بگذريد، اصحاب به غير از سه نفر از آن گذشتند. آن دو به يك نفرشان گفتند: به اين شهر نزديك برو و براى ما غذايى بخر كه ما گرسنهايم، تا وقتى برگشتى مال را بين خود تقسيم كنيم. چون آن مرد رفت، يكى از آن دو به رفيقش گفت:
فلانى، اگر مال بين من و تو تقسيم شود بهتر است...
امام صادق عليه السّلام فرمود: چه بسا جوينده دنيا كه بدان نرسد، و رسندگانى كه تركش كردهاند، مبادا دنياجويى تو را از عمل باز دارد، و همواره دنيا را از بخشنده و مالك آن بخواه، چه افراد حريص و آزمند بر دنيا؛ كه او را از پا در آورده، و به آنچه از دنيا به دست آورده از آخرتش باز مانده، تا اينكه عمرش سپرى شده و مرگش در رسيده.
منبع:مشكاة الأنوار / ترجمه هوشمند و محمدى ص575
امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس شب را به صبح و صبحى را به شب برساند و تمام همّ و غمش دنيا باشد، خداوند فقر را بر او مسلط نمايد و كارش را پريشان سازد، و جز به آنچه خدا روزيش نموده نرسد، و هر كه شب را به صبح و صبح را به شب رساند و تمام همّ و غمش آخرت باشد، خداوند بىنيازى را در دلش اندازد و كارش را مرتب كند.
منبع:مشكاه الانوار/ترجمه هوشمند و محمدى ص563
ابان بن عثمان گويد: مردى نزد امام صادق عليه السّلام از سختى زندگيش شكايت كرد، امام عليه السّلام به او فرمود: گناه من چيست؟ شما خودتان انتخابش كرديد! مرد گفت: چه وقت انتخابش كرديم؟ فرمود: خداوند دنيا و آخرت را بر شما عرضه داشت، شما آخرت را بر دنيا ترجيح داديد، مؤمن در اين دنيا مهمان كافر است...
امام صادق عليه السّلام فرمود: در كتاب على عليه السّلام است كه: حكايت دنيا حكايت مارى است كه به نرمى لمس می شود ولى درونش زهرى كشنده است، مرد عاقل از آن بپرهيزد، و كودك نادان به سويش گرايد.
مشكاة الأنوار صفحه 562
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: دنيا زندان مؤمن و باعث اندوه اوست، و دنيا بهشت كافر و باعث سرور اوست.
مشكاة الأنوار صفحه 565
امام باقر عليه السّلام فرمود: عيسى بن مريم (صلوات اللَّه عليه) از آباديى عبور مىكرد كه مردم آن و پرندگان و حيواناتش همگى مرده بودند، عيسى عليه السّلام فرمود: اينها نمردهاند مگر به غضب خدا، و اگر يكى يكى مرده بودند همديگر را دفن مىكردند، حواريون گفتند: اى روح اللَّه! از خدا بخواه آنان را براى ما زنده كند، تا با ما از اعمالشان سخن بگويند، و ما از آن عملها دورى كنيم، عيسى پروردگارش را خواند، ندايى از آسمان گفت: آنان را صدا بزن، عيسى (صلوات اللَّه عليه) شب هنگام برخاست و روى بلندى رفت و گفت: اى كسانى كه اهل اين آبادى هستيد، كسى از بين آنان جوابش داد: بفرماييد اى روح خدا.
فرمود: واى بر شما! عملهاى شما چه بوده است؟ گفت: پرستش طاغوت و دوستى دنيا با كمى ترس (از خدا) و آرزويى دور و دراز، فرو رفته در غفلت و لهو و لعب، فرمود:
دنيا را چگونه دوست داشتيد؟ گفت: مانند دوست داشتن طفل نسبت به مادرش...