

امام صادق عليه السّلام فرمود: حضرت مسيح عليه السّلام به همراه اصحابش از زمينى خشك و بىآب و علف عبور مىكرد، نظرش به مالى بدون صاحب و رها شده افتاد، رو به اصحابش نموده و فرمود: اين مرگ است، از آن بگذريد، اصحاب به غير از سه نفر از آن گذشتند. آن دو به يك نفرشان گفتند: به اين شهر نزديك برو و براى ما غذايى بخر كه ما گرسنهايم، تا وقتى برگشتى مال را بين خود تقسيم كنيم. چون آن مرد رفت، يكى از آن دو به رفيقش گفت:
فلانى، اگر مال بين من و تو تقسيم شود بهتر است، مرد در حالى كه براى خريد غذا به بازار مىرفت با خود گفت: اگر اين مال براى خودم تنها باشد مطلوبتر است، و قصد كرد كه سمّى بخرد و در غذا بريزد، اين كار را كرد و با غذا به طرف آن دو برگشت، چون آن دو او را ديدند به رويش جهيدند و او را كشتند، و هر دو شروع به خوردن غذا كردند، هنگامى كه غذا وارد معده آنان شد آن دو نيز مردند، حضرت عيسى عليه السّلام بار ديگر از همان محل بازگشت، بالاى سر مال ايستاد در حالى كه دست نخورده بود، و آنان اطرافش افتاده بودند، فرمود: به شما نگفتم اين مرگ است، از آن بگذريد؟
منبع:مشكاة الأنوار/ ترجمه هوشمند و محمدى ص 575