باید مطمئن شد. باید به نشانهها راه جست. باید با اطمینان تمام به قربانگاه رفت و از هر چه اسماعیل درونی گذشت... نشانه کم نیست. راه روشن است. حجت تمام است...
به گزارش نوری از بهشت، انصارحزبالله نوشت: چیست عید قربان و چیست قربان و چیست دلیل؟ این مناسبتهای پرفضیلت که شعائراللهاند، نمیتوانند که بی دلیل و هدف باشد گرامیداشت و یادکردشان. اولین پاسخی که به ذهن انسان میرسد، تفقه و تدبر در آنهاست و بالطبع؛ ساختن خود. عالمی دیگر وزنو آدمی شدن! باید قربانی کرد؛ آنچه را که عزیز است. اما نه با قدمهای لرزان و نه با دستهای سست و مردد و نه با دودلی! باید قربانی کرد؛ مطمئن و استوار. باید قربانی کرد؛ فقط برای خدا.
باید قربانی نمود هرچه را و هر که را برای آدمی عزیز است تا مقرب گردد. مقرب نمیگردد و قربانی نمیکند انسان مگر بعد از آنکه به اطمینان قلب رسید. مگر ابراهیم علیه السلام از خداوند نشانه نخواست تا اطمینان بدست آورد؟ پس ما هم باید نشانه بخواهیم؟!
زنده کردن مرده ببینیم؟! به جنبش درآمدن کوه و شق شدن قمر ببینیم تا به محمد صلی الله علیه و آله و خدایش ایمان بیاوریم؟ هر نفسی را کلمات، تعریفی دارند. شاید آنچه از نظر من نشانه باشد تو اشاره هم ندانی و بالعکس! اما آنچه مسلم است، حجیت نشانههای واضح خلقتاند که نه میشود بدانها شک و تردید داشت و نه میشود گفت در نزد هر ذهن و اندیشه و باوری، تعریفی دارند. چرا که فرمود: مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق.
نشانههای کوچک مال زمانی بود که فهم بشری و قابلیت روحش به حدی نرسیده بود که خداوند، دردانه عالم خلقت « محمد مصطفی صلی الله علیه و آله » را به ارض البشر بفرستد. دوران هر چه به آخرزمان نزدیکتر شد، نشانهها هم بزرگتر شدند... نشانه هایی شدند از جنس فهم و تامل و تعمق و اندیشه نافذ بشری.
چرا که امام عسگری علیه السلام فرمود: ما حجتها و نشانه های خدا بر مردم، و مادرمان فاطمه زهرا سلام الله علیها نشانه و حجت خدا برماست. یعنی اگر حسن علیه السلام صلح نمود و حسین علیه السلام همه دار و ندارش را برای قربانی برد و اولاد طاهرینش به راه خدا صبرها کردند و زجرها کشیدند... حجت و نشانه و گواه بزرگشان فاطمه زهرا سلام الله علیها بود... و دیگر در این جملات چه عالمی از معانی نهفته است؛ الله اعلم .
ابراهیم علیه السلام مطمئن و آرام میرفت و اسماعیل را برای قربانی کردن میبرد؛ چون پیشتر از آن نشانهها قلبش را آرام و مطمئن کرده بودند. چون پیشتر از آن نشانه ها، موقن گشته بود. نشانه دیده بود، حجت بر او تمام شده بود... حجت برای بشر آخرالزمان وقتی تمام شد که خون گلوی شش ماهه به آسمان پاشیده شد و قطره ای از آن بازنگشت.
که خداوند، ختم نمود نبوت را به محمد صلی الله علیه و آله. نشانهها همه از جنس قرآن شدند. نشانهها همه با عقل و فهم و اندیشه بشری سر و کار پیدا کردند. انسان امروز، انسانی نیست که دنبال معجزهای از جنس اژدها شدن عصا و شفا یافتن بیمار و نازل شدن بلا باشد. انسان امروز با قرآن احیا میشود و گمشده خویش را مییابد. انسان امروز معنای ختم نبوت و عظمت معجزه رسول الله را دریافته است؛ سخن گفتن خدا با بشر!
باید مطمئن شد. باید به نشانهها راه جست. باید با اطمینان تمام به قربانگاه رفت و از هر چه اسماعیل درونی گذشت... نشانه کم نیست. راه روشن است. حجت تمام است... و از ما کاری چون کارستان حسین علیه السلام ساخته نیست. احدی را توان کارستان حسین علیه السلام نیست اما آنچه که مسلم است رسم الخط همین است. سرمشق همین است.
و تو میپنداری وقتی ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه میبرد مطمئن تر بود یا وقتی حسین علیه السلام شش ماهه را بالای دست گرفته بود؟! از اطمینان حسین علیه السلام، شریعتی که داشت هزار تکه میشد احیا گردید به ازای پیکر هزار تکه حسین علیهالسلام.
از اطمینان قلب حسین علیه السلام، ابلیس زمین خورد زمین خوردنی که برخاستنی ندارد؛ چرا که دیگر هیچ کس را آن توان و آن قوا نیست که شریعت محمدی صلی الله علیه و آله را تکه تکه کند و یا نور خدا را خاموش کند...
روز عید قربان، روز اطمینان است. روز یقین. روز اخلاص. روز متحد نمودن قوای فکر و باطن و ظاهر و عزم و جزم در کلمه توحید. روز گذشتن از هر چه و هر که غیر خدا. قربانی در قربانگاه حاضر است، هماره. این ماییم و نفس ما که بگذرد یا نگذرد ! این امتحان ماست که با این همه نشانه، اطمینان بیاوریم یا نه! این آزمون آخرالزمانیهاست که در برابر هجوم فتنه غفلتها، خدافراموش نگردد و دچار نسیان نشود.
چیست عید قربان و چیست قربان و چیست دلیل ؟ باید قربانی کرد؛ آنچه را که عزیز است. اما نه با قدم های لرزان و نه با دستهای سست و مردد و نه با دودلی! باید قربانی کرد؛ مطمئن و استوار. باید قربانی کرد؛ فقط برای خدا. باید مقرب شد؛ به اطمینان و یقین. به تسلیم و طاعت. به عبودیت... عید قربان وعده گاهی است... نه فقط حاجیها را. تمام مسلمین را. وعده گاهی که آیا بگذری یا نه؟! مگر برای گذشتن از هرچه که عزیز است، باید فقط در منا بود؟!
همه جا کربلاست. منا که جای ذبح قربانی ناقابلی است اطعام مومنین را! آنجا که وعده گاه است، منای حقیقی است، قتلگاه عاشقی است؛ کربلاست. و کربلا هر آنجایی است که اقتدا بر حسین بن علی علیه السلام کنی. قربانی در قربانگاه حاضر است، هماره. این ماییم و نفس ما که بگذرد یا نگذرد!
تیزی تیغ است بر قربانیان عید دگر
چون نمی بخشی به تیغ مزه بسمل کن مرا
از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن
گر به از مجنون نباشم باز عاقل کن مرا
بنده را گستاخ میسازد حضور دایمی
مرحمت کن، گاه گاه از خویش غافل کن مرا