و من کتاب له عليه السلام [13] اليه ايضا[14] اما بعد ، فقد آن لک ان تنتفع باللمح الباصر من عيان الامور ، [15] فقد سلکت مدارج اسلافک بادعائک ، الاباطيل ، [1] و اقتحامک غرور المين و الاکاذيب ، و بانتحالک ما قد علا عنک ، [2] و ابتزازک لما قد اختزن دونک ، فرارا من الحق ، [3] وجحودا لما هو الزم لک من لحمک و دمک ، مما قد وعاه سمعک ، [4] و ملي ء به صدرک ، فماذا بعد الحق الا الضلال المبين ، [5] و بعد البيان الا اللبس ? فاحذر الشبهه و اشتمالها علي لبستها ، [6] فان الفتنه طالما اغدفت جلابيبها ، و اغشت الابصار ظلمتها [7] و قد اتاني کتاب منک ذو افانين من القول ضعفت قواها عن السلم ، [8] و اساطير لم يحکها منک علم و لا حلم ، [9] اصبحت منها کالخائض في الدهاس ، و الخابط في الديماس ، [10] و ترقيت الي مرقبه بعيده المرام ، نازحه الاعلام ، تقصر دونها الانوق و يحاذي بها العيوق [11] و حاش لله ان تلي للمسلمين بعدي صدرا او وردا ، او اجري لک علي احد منهم عقدا او عهدا [12] فمن الان فتدارک نفسک ، و انظر لها ،[13] فانک ان فرطت حتي ينهد اليک عباد الله ارتجت عليک الامور [14] و منعت امرا هو منک اليوم مقبول ، و السلام
ترجمه
[13] از نامه هاي امام عليه السلام به معاويه [14] اما بعد زمان آن فرارسيده که از مشاهده امور با چشم صحيح بهره مند گردي[15] تو با ادعاهاي باطل همان راه نياکان خود را مي پيمائي [1] خود را در دروغ و فريب مي افکني آنچه بالاتر از شان تو است به خود نسبت مي دهي[2] و به آنچه نمي رسي و از تو منع شده دست مي افکني همه اين کارها بخاطر فرار از زير بار حق [3] و انکارکردن آنچه از گوشت و خون براي تو لازمتر است مي باشد [ يعني ايمان و بيعت با امام معصوم ] همان چيزي که گوش تو شنيده [4] و به خوبي از آن آگاهي . آيا بعد از روشن شدن راه حق جز گمراهي آشکار چيزي هست ؟ [5] و آيا بعد از بيان واضح چيزي جز مغلطه اندازي و اشتباه کاري تصور مي شود ؟ از اشتباه اندازي و غلطکاري ها بپرهيز [6] زيرا از دير زمان فتنه پرده هاي سياه خود را گسترده و با تاريکي خود ديده هائي را نابينا کرده است . [7] نامه اي از تو به من رسيده که سراسر آن پشت هم اندازي بود در آن از صلح و خيرخواهي خبري نبود [8] در اساطير و سخنان افسانه اي ات هيچ اثري از دانش و بردباري به چشم نمي خورد [9] تو همچون کسي هستي که در زمين سست و صعب العبور گام گذارده و يا همچون کسيکه در تاريکي دخمه هاي زيرزميني راه خود را گم مي کند . [10] تو مي خواهي به نقطه ايبرسي که از مرتبه ات بسيار برتر است و مرغان لاشخور را ياراي پرواز به آن نيست چرا که در اوج ستارگان آسمان همچون عيوق است [11] پناه به خدا که تو بعد از من سرپرست مسلمانان براي جلب منفعت يا دفع ضرر گردي يا من در اين باره براي تو نسبت به يک تن از آنان قرار و تعهدي امضاء کنم [12] از هم اکنون خود را درياب و براي خويش چاره انديش [13] زيرا اگر کوتاهي کني و براي کوبيدنت بندگان خدا بپاخيزند درهاي چاره به رويت بسته خواهد شد [14] و چيزي که امروز از تو مورد قبول است فردا نخواهند پذيرفت . والسلام