

بسمه تعالی
زمان شاه بود.داشتیم در خیابون قدم می زدیم.خانم بی حجاب داشت جلومان راه می رفت.فاطمه رفت جلو وبدون هیچ مقدمه ای ازش پرسید:
((ببخشید خانم،اسم شما چیه؟)) خانم با تعجب جواب داد:زهرا،چطورمگه چیه؟ فاطمه خندیدوگفت هم اسمیم.
بعد گفت:((میدونی چراروی ماشینا،چادر میکشند؟))خانم که هاج و واج مانده بود گفت:((لابد چون صاحبشون می خوان سرما و گرما و گرد و غبار و اینجور چیزا به ماشینشون آسیب نزنه)).فاطمه گفت:((آفرین!من و تو هم بنده های خدا هستیم و خدا بخاطر علاقش به ما پوششی بهمون داده تا با اون از نگاه های نکبت باربعضیا،حفط شویم وآسیبی نبینیم.خصوصا هم نام حضرت فاطمه سلام الله علیها هم هستیم....
بعدها که اون خانم رو دیدم محجبه شده بود.))
منبع:حیات طیبه شماره110