

از سخنان امام(ع)به كميل ابن زياد نخعى كميل ابن زياد:امير مؤمنان على ابن ابيطالب(ع) دست مرا گرفت و مرا به سوى قبرستان كوفه برد،هنگامى كه به صحرا رسيديم آه پر دردى كشيد و فرمود: [1] [2]
اى كميل ابن زياد اين دلها همانند ظرفها است،كه بهترين آنها ظرفى است كه حفظ و نگهداريش بيشتر باشد،بنابر اين آنچه را براى تو مى گويم از من حفظ كن:مردم سه گروهند: اول علماى الهى،دوم دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علام اند،و سوم احمقان بى سر و پا كه دنبال هر صدائى مى دوند و با هر بادى حركت مى كنند!همان ها كه با نور علم روشن نشده اندو به ستون محكمى پناه نبرده اند.
اى كميل علم بهتر از مال است:علم تو را پاسدارى مى كند ولى تو بايدمال را حفظ كنى،مال با انفاق كم مى شود ولى علم با انفاق افزون مى گردد،دست پروردگان مال به مجرد زوال مال از بين مى روند،(ولى شاگردان علم پايدارند).
اى كميل ابن زياد!شناخت علم آئينى است كه با آن جزا داده مى شود،بوسيله آن انسان در دوران حيات اطاعت فرمان خدا مى كند.و بعد از وفات نام نيك از او مى ماند،و علم حاكم است و مال محكوم!.
اى كميل!ثروت اندوزان مرده اند.در حاليكه ظاهرا در صف زندگانند،ولى دانشمندان تا دنيا برقرار است زنده اند،خود آنها از ميان مردم بيرون رفته اند.ولى چهره آنان در آئينه دلها نقش شده است.
(بدان)در اينجا علم فراوانى است.(با دستش اشاره به سينه مباركش كرد)اگر افراد لايقى مى يافتم.به آنها تعليم مى دادم.آرى تنها كسى را مى يابم كه زود درك مى كند ولى(از نظر تقوا) قابل اطمينان نيست!،دين را وسيله دنيا قرار مى دهد و از نعمت خدا بر ضد بندگانش استفاده مى كند،و از دلائل الهى بر ضد اولياء حق كمك مىگيرد.
يا كسى كه مطيع حاملان حق است اما بصيرتى ندارد با نخستين شبهه و ايرادشك در دل او پيدا مى شود،بدان نه اين بدرد مى خورد و نه آن.
يا كسى كه اسير لذت است و در چنگال شهوات گرفتار است.و يا كسي كه حريص به جمع و ذخيره مال است.
اينها از رهبران دين نيستند،و شبيه ترين موجودات به آنها چهارپايان هستند كه براى چرا رها شده اند!آرى اين چنين علم با مرگ حاملانش مى ميرد(چون افرادى را كه لايق آن باشند نمى يابند كه به آن تعليم دهند).
ولى آرى،هرگز روى زمين خالى نمى شود.از كسى كه به حجت الهى قيام كند،خواه ظاهر باشد و آشكار،و يا ترسان و پنهان!!
تا دلائل الهى و نشانه هاى روشن او باطل نگردد،ولى آنها چند نفرند و كجا هستند؟به خدا سوگند آنها تعدادشان كم و قدر و مقامشان نزد خدا بسيار است.
خداوند بواسطه آنها حجت ها و دلائلش را حفظ مى كند تا به افرادى كه نظير آنها هستند بسپارند و بذر آن را در قلب افرادى شبيه خود بيفشانند.
علم و دانش با حقيقت و بصيرت به آنها روى آورده،و روح يقين را لمس كرده اند و آنچه دنيا پرستان هوس باز مشكل مى شمرند بر آنها آسان است.
آنها به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند انس گرفته اند در دنيا با بدن هائى زندگى مى كنند كه ارواحشان به جهان بالا پيوند دارد.
آنها خلفاى الهى در زمينند و دعوت كنندگان به دين خدا.
آه آه چقدر اشتياق ديدار آنها را دارم.اى كميل(همين قدر كافى است)هر وقت مى خواهى باز گرد.!
توضيحهات:
[1]اين،از جمله سفارش هاى امام عليه السلام به كميل ابن زياد است كه قسمت هائى ازآن را شريف رضى برگزيده.از وصاياى مشهور امام(ع)است كه عده زيادى ازعلماء آن را نقل كردهاند. ابن كثير در البداية و النهاية در حوادث سنه 82 در شرححال كميل مخصوصا به آن اشاره مى كند.عدهاى از كسانى كه آن را نقل كردهاندعبارتند از:ابن عبد ربه در عقد الفريد ج 1 ص 265 و ابن واضح در تاريخ خودج 2 ص 400 و ابن شعبه در تحف ص169 و صدوق در خصال ج 1 ص 85 و عده بسيارىديگر.
[2]كميل كيست؟و درسهاى اين سخن چيست؟
مرحوم علامه خوئى در شرح خود مطالبى دارد كه فشردهاى از آن را برايتان مى آوريم: كميل از خواص و نزديكان امير مؤمنان(ع)و از اصحاب سر آن حضرت به شمار مى رود و تا حال آن چنان كه بوده از او شرح حالى نوشته نشده است.
بر اساس آنچه در رجال كبير آمده وى فرزند زياد نخعى،اهل يمن بوده است.كميل،همواست كه دعاء مشهور كميل بر او منسوب است.همان كسى است كه امام امير مؤمنان(ع)به او خبر داده،بزودى شهيد خواهد شد.
او از زمامداران امير مؤمنان(ع)نيز بوده،و سرانجام بدست حجاج كشته شده است.
معرف مقام او همان ارتباط و پيوستگى ويژهاش با امام و دعاى كميل ومطالب سرى است كه حضرت به او مى فرموده كه از جمله،همين سخن موردبحث است.كه مشى و مكتب خاصى را براى او بنيان گذارده است.
امام على(ع)مكتب هاى گوناگونى را در اسلام پىريزى كرده است:
امام يك مكتب عمومى داشت كه در مسجد كوفه بود و همه مردم داراى هر مسلك و مرام بودند،دوست و يا دشمن مى آمدند و بهره مى گرفتند.
مكتبى مخصوص شيعيان و دوستان خاص داشت،براى آنها معارف حقه دو اصول مذهب اماميه را توضيح و تشريح مى كرد.
و اين مكتبى ديگر است كه براى كميل پايه ريزى نموده،مكتبى ويژه در خلوت و دور از سر و صداى بيگانگان،مكتبى صحرائى و بيابانى،در زير آسمان صاف،بر روى زمين خالى،دور از هر نوع تشريفات كه در آن جز حق و حقيقت وصفحاتى از كتابى كه به دست تواناى پروردگار نوشته شده،اثرى نيست.
مكتبى مشائى كه سيره ارسطا طاليس را در چگونگى تعليمات و آموزششاگردانش مجسم ميكند.
مكتبى اشراقى كه رفتار افلاطون را براى كشف حقائق در زواياى گوشه گيرى،نشان ميدهد.
مكتبى تربيبى كه نشانه رفوزگى و مردوديت،بر پيشانى اكثر طالبان علمو دانشجويان، مينهند.
نقل شده فيثاغورث براى طالبان علم يك مكتب اخلاقى پىريزى كرده،و آن را بمراتب مختلفى تقسيم نموده بود:
يك مرحله،مرحله تربيتى حلم و برد بارى،مرحله ديگر مرحله عفت وخويشتندارى...
و بالاخره آخرين برنامه مرحله مرك بود.كسانى كه در كلاسها و مراحل قبلى قبول ميشدند.
به مرحله آخر كه جنبه امتحان نهائى داشت ميرسيدند،در اين مرحله به اومرگ عرضه م ىشد.
او را كفن ميكردند،در تابوتى نمي گذاردند و در سردابى تا مدتى قرارمىدادند.
اگر از اين امتحان نيز بيرون مى آمد نوبت آن مى رسيد كه به پيشگاه فيثاغورث راه مى يافت و استاد،اسرار علمى را باو مى آموخت و مى گفت:
اى پسر امروز براى تو درست است كه اين سطور علمى و اسرار عرفانى را فراگيرى!
در اينجا نيامده،كه كميل شب در خدمت امام(ع)به صحرا رفت و ياروز.
ولى بنظر مى رسد كه اين مكتب روحانى در شب اتفاق افتاده باشد. امام در اين درسى كه به كميل داد همچون استادى اجتماعى كه از روح يه ملت كاملا آگاه است آن را تحليل نموده و مردم را به سه گروه تقسيم مى كند:
عالم ربانى،دانش آموز و دانشجو و سائر مردمى كه هر لحظه بدنبال سخنىو با كسى هستند و به تعبير خود امام با هر بادى به سوئى مى روند.
آنگه به تفاوت دقيق بين علم و مال ميپردازد.
و سپس به تنظيم برنامه اى اخلاقى براى طلاب و دانشجويان،در اينجا چهار گروه از آنها را رفوزه و صلاحيت تعليم دادن نمىداند(اگرانقلاب فرهنگى بخواهد،بايد از اينجا اصول برنامهاش را فراگيرد)گروه نخست:
افرادى هستند كه مطالب را زود فراميگيرند ولى منافقند،ايمان به آنچه مي آموزند ندارند،از زبانشان تجاوز نمى كند،به قلبشان راه نمى يابد،آن رادر راه ثروت،مقام و تسلط بر بندگان خدا بكار مى گيرند.
گروه دوم:
افرادى هستند كه منقاد حاملان حق ند،افرادى رام و معتقدند ولى بصيرتو بينائى در تطبيق حوادث با پيشامدها ندارند،لذا با پيدا شدن حادثه اى در شك ترديد فرو ميروند و از حق كناره ميگيرند.
گروه سوم:
افرادى هستند كه مهار شهوات و تمايلاتشان در اختيارشان نيست.
بجاى اينكه آگاهى و علم بر قدرت روحيشان بيفزايد و تمايلات و هوسهارا رام خود سازند، شهوات و تمايلات،آنها را رام خود ساخته است.
گروه چهارم:
آنهايند كه دنبال جمع آورى ثروتند،از سربازان فداكار اسلام نيستندهمچون گوسفندانى كه مشغول چرا هستند. دنبال خورد و خوراكند.و چنين است كه علم مى ميرد.
گروه پنجم:
كسانى هستند كه علم را فرا مى گيرند تا در طريق الهى و خدمت ببندگان خدا به كار برند. ولى اينها بسيار كم هستند.
(اقتباس از شرح علامه خوئى جلد 21 ص219-223)