

(حجت الاسلام ابوالقاسمی)
روزنامه بهار که از جمله رسانه های افراطی جریان سازش و اصلاح طلب به شمار می آید، یک روز قبل از عید سعید غدیر در یادداشتی به قلم علی اصغر غروی یکی از عناصر منتسب به نهضت آزادی به ایراد تشکیک در امامت اهل بیت عصمت و طهارت پرداخت و با این اقدام، مقالات توهین آمیز روزنامه های زنجیره ای دوره اصللاح طلبان آمریکایی را به یاد آورد. حجت الاسلام ابوالقاسمی از پژوهشگران حوزه علمیه، این یادداشت توهین آمیز را نقد کرده است. بدیهی است که هیأت نظارت بر مطبوعات موظف است وظیفه قانونی خود در خصوص این یادداشت توهین آمیز را انجام دهد. گفتنی است این روزنامه در فروردین سال ۸۹ به دلایل متعدد توقیف شده بود.
متاسفانه شاهد آن بودیم که نویسندهای معلوم الحال که سابقه انکار بسیاری از عقاید مسلم شیعه را در کارنامه خود دارد، در شب عید غدیر، بار دیگر شبهاتی تکراری را به صورت مقالهای بر ضد عقیده شیعه در آورده و آن را به همراه الفاظی زشت و توهین آمیز در صفحه اول یک روزنامه رسمی نشر داده است. البته نویسنده از طرفداران وهابیت درونشیعی است که در حقیقت، با عقاید شیعه دشمنی دیرینه دارند و از یک سو برای سستکردن اعتقادات شیعیان تلاش میکنند و از سوی دیگر مطالب را به اسم شیعه و بر ضد اهل سنت مطرح میکنند تا موجبات جنگ مذهبی را فراهم کنند!
سخنانی در مورد نگارنده این مقاله:
1. تحریف ترجمه آیات قرآن و عدم فهم صحیح آن
وی حتی توانایی فهم متون ساده عربی را ندارد و ادعای کارشناسی امور دینی و ترجمه چند کتاب را دارد! وی در همین مقاله در ترجمه آیه «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَاما» (بقره 124) مینگارد: «ای پیامبر بهخاطر داشته باش که خداوند ابراهیم را برگزید و برای او کلمات خودش را به اتمام رسانید و گفت: ای ابراهیم! (اکنون که کلمات بر تو تمام شده است) من تو را پیشوای مردم قرار میدهم». در حالی که ترجمه آیه چنین است: چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» وی از خود کلمات «برگزیدن» را در آیه اضافه کرده و ادعا میکند که کلمات به ابراهیم داده شد تا به وسیله آنها بتواند امامت کند! و در انتها میگوید «و گفت ای ابراهیم» و حال آنکه این جمله «گفت» در واقع اعلام نتیجه امتحان ابراهیم است و نه مرحله بعد از دوره دیدن ابراهیم با کلمات!
2. اهانت به عقاید شیعه و سنی در آن واحد با ادعای دفاع از مذاهب مختلف !
وی از یک سو مینویسد: «نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد. از اینرو ناقض هدف بعثت رسول اسلام، مذکور در آیه 157 اعراف است. بر این پایه حتما رسول اسلام خود ناقض پیامی که آورده است نمیشود» و سپس میگوید: بر همین اساس است که شیعه با نصب عمر توسط ابیبکر و نصب عثمان توسط عمر شدیداً مخالف است و آن را مغایر با کتاب و سنت و متضاد با اصل آزادی انسان قلمداد کرده است. وقتی خدای تعالی در کتاب مجیدش انسان را در قبول دین، ماندن در آن یا خروج از آن آزاد و مخیر گذاشته است، چگونه اذن داده است حاکمان بر این مردم، منتخب و برگزیده آنها نباشند و در این امر با این اهمیت مسلوبالاختیار باشند؟! و معنی این سخنان ، توهین صریح به مقدسات اهل سنت به خصوص خلفای دوم و سوم است و به صراحت خلافت عمر و عثمان را مغایر با کتاب و سنت و اصل آزادی انسان معرفی کرده است که مقام معظم رهبری بارها و بارها به صراحت هرگونه اهانت به مقدسات برادران اهل سنت را گناه و آن را در موقعیت فعلی، چه دانسته باشد یا ندانسته، خیانت و در خدمت دشمنان اسلام معرفی کردهاند!
توهین به شیعیان
از سوی دیگر با اهانت به شیعیان آنان را مردمی جاهل، دور از قرآن، دارای فهم ناقص و درگیر روایات جعلی و طرفداران تفرقه بین مسلمانان و آتش بیار معرکه و بزرگترین ظالمان معرفی میکند! وی مینویسد: «بنا به فرموده مولی(ع)، شیعیان «به جای آنکه کتاب را امام خود بدانند خود را امام کتاب میدانند» و برخلاف خواست او، بنده جهالت خود شدهاند و مدام بر حق ضایع شده علی در حکومت چند روزه دنیوی میگریند! شیعیان این علی، رسم وی و موعظه او را، که چنگ یازیدن به حبل متین الهی (قرآن) و اتحاد مسلمانان است، کنار نهادهاند و به جای تدقیق و تفقُّه در آیات قرآن و عمل به آنچه خداوند در کتاب از آنان خواسته، اسم علی را با فهم ناقص و ناصحیح خود از آیات کتاب و روایات مجعوله در هم میآمیزند و بر آتش تفرقه و اختلاف مسلمین هیزم میریزند و آتش بیار معرکه میشوند. و در قالب حُبّ و ولایت امیرالمومنین، بزرگترین مظالم را در حق اهداف عالیه، الهی و انسانی شریفترین و زبدهترین گوهر جهان بشریت مرتکب میشوند» حال که علمیت نویسنده و هدف اصلی وی از این نویسه مشخص شد، نگاهی علمی به مطالب مطرح شده توسط وی خواهیم داشت؛ وی در مقاله خود شبهاتی را با سرفصلهای ذیل بیان کرده است:
1. شبهه در خلافت و امامت الهی 2. شبهه در غدیر خم 3. تحریف تاریخ در مورد ارتباطات امیرمومنان علی علیهالسلام با خلفا و حال به بیان تفصیلی شبهات وی و نقد آنها و پاسخ به آنها میپردازیم:
شبهه در خلافت الهی
تعیین خلیفه، الهی نیست و با مشورت مردم است. وی برای این ادعای خود دو دلیل مطرح میکند :
الف. آیه «وشاورهم فی الامر» و آیه «وأمرهم شورى بینهم»
وی مینویسد: «در اینجا نیز اگر مضمون آیه فوق را همان «نصب سیاسی» بپنداریم، با آیاتی ناسازگار میشود که به پیامبر دستور میدهد در اداره دنیای مردم (یعنی همان «امر») با آنان مشورت کند: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» و «وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَینَهُمْ»
پاسخ: مشورت در امور مردمی است اما امامت امری الهی است.
این استدلال وی یک مغالطه بسیار ساده است؛ زیرا این استدلال زمانی صحیح است که امامت جزو امور مردم و نه امری الهی باشد زیرا خداوند فرموده است «وأمرهم شورى بینهم» یعنی در اموری که به مردم مربوط میشود حق شورا و مشورت دارند؛ اما آیا در تعیین رکعات یا وقت نماز یا طریقه وضو گرفتن نیز میتوان شورا قرار داد؟! و آیا امامت از نوع امور مردم است یا از نوع امور الهی که مردم در آن حق تصرف ندارند؟! خداوند متعال در قرآن بارها به صراحت امامت و خلافت را امری الهی معرفی کرده است؛ و اولین دلیل همان آیهای است که نویسنده با تحریف ترجمه آن، میخواست به مقصود خود برسد و نیز انتهای آیه را نیز که بر ضد تمام استدلالهای او بود حذف کرد!
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (البقرة: 124) چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم»، [ابراهیم] پرسید: «از دودمانم[چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمىرسد». در این آیه به صراحت امامت عهد الهی معرفی شده است و مقامی که خداوند آن را عطا میکند و نه اینکه شخص با شایستگیهای فردی و یا یاد گرفتن برخی کلمات (همان طور که نویسنده ادعا کرده است) به آن برسد! و اگر چنان بود که نویسنده ادعا کرده است، دیگر معنی نداشت ابراهیم این مقام را برای فرزندان خود خواستار شود؛ بلکه، به فرزندان خود این کلمات و روش را میآموخت و آنها نیز همه امام میشدند! همچنین خداوند متعال در این آیه به صراحت امامت را عهد خویش معرفی کرده است! حال چطور این امامت در حد یک امر اکتسابی عادی پایین آورده میشود؟ و صد البته اگر نگارنده آن را کامل ذکر میکرد، دیگر نیازی به این نبود که نه خاطر شیعیان را مکدر کند و نه بی جهت صفحه اول یک روزنامه را به مقاله ضد عقیده خود اختصاص دهد! و نیز آیات کریمه ذیل که در همگی آن جعل تشریعی امام به خدا نسبت داده شده است و نه به مردم: یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ (ص: 26) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ (الأنبیاء : 73) وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ(القصص:5) وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً (البقرة : 30) و اهل سنت نیز در معتبرترین کتب خویش به این حقیقت اذعان کردهاند که امامت امری الهی است و حتی رسول خدا (ص) نیز در آن حق تصرف نداشت؛ مسلم نیشابوری در صحیح خویش مینویسد:َ مسیلمه کذاب به مدینه آمد و میگفت: اگر پیامبر(ص) خلافت بعد از خود را برای من قرار دهد از او تبعیت میکنم؛ و سپس با جمعیت زیادی از طرفدارانش به مدینه آمد؛ پیامبر(ص) و ثابت بن قیس بن شماس به سوی او رفتند و در دست پیامبر(ص) قطعه چوبی بود؛ وقتی که به مسیلمه و نیروهایش رسیدند، فرمودند: اگر تو از من این تکه چوب را نیز بخواهی به تو نخواهم داد؛ و از امر الهی به خاطر تو تجاوز نخواهم کرد. (صحیح مسلم ج 4 ص 1780 ش 2273) یعنی رسول خدا(ص) حتی طبق روایات صحیحه اهل سنت به صراحت امامت و خلافت بعد از خود را امری الهی معرفی میکنند، ولی نگارنده این مطالب سعی دارد چنین القا کند که امامت به نظر شیعه هم الهی نیست.
ب. نامه ششم نهج البلاغه:
دلیل دوم وی نامه ششم نهج البلاغه است؛ وی مینویسد: "به عنوان نمونه امیرالمومنین در نامه ششم نهج البلاغه خطاب به معاویه مینویسد: مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدانسان بیعت با مرا پذیرفتند. پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آنکه غایب است نتواند کرده حاضران را نپذیرد. شورا از آن مهاجرین و انصار است. پس اگر اینان بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا هم در آن است..." و حال آنکه استدلال به این نامه نیز مغالطه ای بیش نیست. زیرا این نامه امیرمؤمنان، جدای از اینکه در کتب شیعه هیچ سندی ندارد و مرحوم سید رضی آن را از اهل سنت نقل کرده است (و بدین ترتیب برای شیعیان ارزش استدلالی ندارد) خطاب به معاویه و از باب الزام است!
ابن ابی الحدید سنی قبل از نقل این نامه چند جمله دیگر را نیز که در کتب اهل سنت آمده است، بیان میکند که حضرت به معاویه نوشتند: بیعت مردم با من در مدینه، با اینکه در شام بودی، ولی بر تو نیز لازم است؛ زیرا همان کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، با من نیز بیعت کردند! (شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 3 ص 75)
وظیفه پیامبران تعیین خلیفه و حاکم نبود!
نویسنده در سخنانی که به صراحت با قرآن در تضاد است مینویسد: «نتیجه آنکه جزو وظایف رسولان الهی، از جمله پیامبر اسلام، تعیین جانشین یا خلیفه، که اصطلاحا نصب میگویند، برای تشکیل حکومت و اداره امور دنیای مردم نبوده است»
پاسخ: ظاهرا نویسنده خبر ندارد که در قرآن به صراحت آمده است، مردم برای تعیین خلیفه به پیامبران خویش رجوع میکردند! سوره بقره آیه 246 : آیا از [حال] سران بنى اسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آن گاه که به پیامبرى از خود گفتند: «پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم». و در ادامه پیامبرشان به جای آنکه مطابق با نظر نگارنده مقاله به آنها بگوید «ای مردم، ما نباید خلیفه و حاکم تعیین کنیم» به آنان میگوید: «در حقیقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است» و نیز در آیه دیگر حضرت موسی علیهالسلام به صراحت به حضرت هارون در سوره اعراف آیه 142 میگوید: و موسى [ هنگام رفتن به کوه طور ] به برادرش هارون گفت: «در میان قوم من جانشینم باش»
نصب خلیفه و جانشین سلب آزادی مردم است!
وی با بیان سخنانی عجیبتر مینویسد: «نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد».
پاسخ: نصب یا تعیین زمانی سلب آزادی است که از جانب خدا نباشد؛ اما خدایی که مالک تمام حیات انسان است و صلاح او را از خود انسان بهتر میشناسد، اگر شخصی را به عنوان خلیفه معرفی کند، قطعاً دستور او آزادی واقعی برای انسان خواهد بود؛ و شاهد واضح آن، دو آیهای است که در پاسخ قبلی بیان شد و به صراحت روش انبیای الهی در قرآن را برای تعیین خلیفه بیان میکرد!
امامت برای همه قابل دسترسی است؟!
وی وقتی مقام امامت را که یک مقام الهی است، در حد یک امر بسیار ساده و پیش پا افتاده بشری پایین آورد، مینویسد: «امامت امت آنگاه میسر است که انسان پیام هدایت الهی را در خود مجسم و تمام سازد و به مقام خلیفه اللهی نائل شود. علی(ع) نیز چون تمامی کلمات خالق را در خود محقق و صفات جمال او را در خود متجلّی ساخته، به امامت امت، نائل شده است، نه فقط در حیاتش و نه تنها برای پنج سال، که تا قیام قیامت و برای همه دورانها و برای همه انسانها؛ و این همان زعامت کبراست. البته هر آن کس که امامش قرآن باشد و به کتاب و کلام الهی دل بسپارد، بهمثابه الگو و امام برای تمام جهانیان است.» یعنی هر کسی که بتواند قرآن را پیاده کند، امام همه جهانیان است و دیگر امامتی الهی وجود ندارد!
پاسخ : در ابتدا باید دانست که امامت چیست؟ آلوسی مفسر شهیر اهل سنت در این زمینه در ذیل آیه 30 سوره بقره (إنی جاعل فی الأرض خلیفة) مینویسد: این خلافت (از زمان آدم) تا قیام قیامت در انسان کامل باقی خواهد ماند؛ و هرگاه که این انسان از عالم جدا شود، عالم نابود میشود ؛ زیرا او روحی است که بقای این عالم به او است ؛ او رکن معنوی آسمان است، و کل دنیا، تنها یک بخش از اعضای این عالمی است که انسان (کامل) روح آن بدن است! و چون این اسم (انسان کامل) قابل هر دو عالم (ملک و ملکوت) است، میتواند خلیفة الله باشد و عالم را تدبیر کند! (روح المعانی ج 1 ص 220) این نظر یک عالم مشهور سنی در مورد مقام خلافت اللهی و امامت است؛ اما آیا واقعا هر انسانی میتواند بدون جعل الهی خلیفة الله شود و تدبیر تمام عالم را به دست گیرد ؟! عقل خود در اینجا به راحتی پاسخ میدهد که خیر! و نیز پاسخ دیگر این اشکال نیز همان روایتی است که نویسنده ترجمه آن را تحریف کرد و آن را به صورت ناقص بیان کرد!
خلافت اگر الهی بود حضرت علی آن را بیارزش نمیدانست!
وی مینویسد: «آیا میشود چیزی که از منظر امیر مومنان (ع) قدر و منزلتش از عطسه بز کمتر است، از طرف خدا باشد و تازه از این فراتر، اتمام نعمت و اکمال دین نیز باشد؟! یا در جای دیگر مینویسد: «حکومتی که تاکید فرموده است «زمام شترش را بر گردنش میافکند و رهایش میسازد».
پاسخ: اولاً: جالب است که یک آیه به تنهایی میتواند پاسخ تمام این اشکالات باشد! یعنی همان آیه مربوط به امامت حضرت ابراهیم علیهالسلام! و حتی اگر آیات ابلاغ و اکمال (که در بخش بعدی به آنها خواهیم پرداخت) مربوط به امامت نباشد، ولی در آیه مربوط به حضرت ابراهیم علیهالسلام به صراحت این مقام «عهد الهی» توصیف شده است! آیا واقعا عهد الهی در نظر امیرمومنان از عطسه یک بز کمتر است؟! آیا مقام کنترل کل عالم، مثل یک شتر است که بند آن را رها میکنند که هر جا خواست برود ؟! یا آنچه رها میشود تنها خلافتی ظاهری است که رها کردن آن در واقع محروم کردن مردم از نعمتی است که بر آنها واجب بود حق آن را ادا کنند! و نه رها کردن مقام امامت؟! آری خلافتی که زیردستان حضرت در آن، مطیع حضرت نباشند و حضرت نتواند به واسطه آنان حق را برپای دارد، در نزد حضرت از عطسه یک بز نیز کمتر است؛ اما همین خلافت ظاهری نیز اگر موجب توانایی برای گرفتن حق تنها یک مظلوم از ظالم شود، در نزد حضرت ارزشی بس فزون پیدا میکند. ثانیا آنچه در روایت امیرمؤمنان مقام و منزلتش از عطسه یک بز کمتر است، دنیا است و نه خلافت بر مسلمانان! و نویسنده تنها بر روی شنیده های متفرقه خویش مقاله را نوشته است اما درست این خطبه است که : ولألفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنز (نهج البلاغة - خطب الإمام علی (ع) - ج 1 ص 37) و این نشانگر دوری نویسنده از متون روایات و تکیه بر شنیده های جلسات افراد معلوم الحالی است که با مطرح کردن این سخنان سالها است که در راه گمراه کردن مردم تلاش میکنند!