بهلول پای پياده بر راهی می گذشت
قاضی شهر او را ديد و گفت : شنيده ام ” الاغت سقط شده ” و تو را تنها گذارده است!
بهلول گفت : تو زنده باشی يك موی تو به صد تا الاغ من می ارزد.