

و من کتاب له عليه السلام [9] الي اهل مصر ، لما ولي عليهم الاشتر[10] من عبد الله علي امير المؤمنين ، الي القوم الذين غضبوا لله حين [1] عصي في ارضه ، و ذهب بحقه ، فضرب الجور سرادقه علي البر و الفاجر ، [2] و المقيم و الظاعن ، فلا معروف يستراح اليه ، و لا منکر يتناهي عنه [3] اما بعد ، فقد بعثت اليکم عبدامن عباد الله ،لا ينام ايام الخوف ، [4] و لا ينکل عن الاعداء ساعات الروع ، [5] اشد علي الفجار من حريق النار ، و هو مالک بن الحارث اخو مذحج ، [6] فاسمعوا له و اطيعوا امره فيما طابق الحق ، فانه سيف من سيوف الله ، [7] لا کليل الظبه ، و لا نابي الضريبه [8] فان امرکم ان تنفروا فانفروا ، و ان امرکم ان تقيموا فاقيموا ، [9] فانه لا يقدم و لا يحجم ، و لا يؤخر و لا يقدم الا عن امري ، [10] و قد آثرتکم به علي نفسي لنصحيته لکم ، و شده شکيمته علي عدوکم
ترجمه
[9] از نامه هاي امام عليه السلام به ملت مصر آنگاه که مالک اشتر را زمامدار آنها ساخت . [10] از بنده خدا علي اميرمؤمنان به سوي مردمي که خشم و نفرتشان براي خاطر خدا و به خاطر اين بود که گروهي از فرمانش سر برتافتند [1] و بر روي زمين معصيت او مي شد حق او از بين رفته بود در آن هنگام که جور و ستم خيمه و سرا پرده خود را بر نيک و بد [2] بر کسانيکه حاضر و مسافر بودند بر سر همگان افراشته بود در آن هنگام که نه معروف و نيکي وجود داشت که انسان در کنار آن احساس آرامش کند و نه از منکر و زشتي اجتناب مي شد . [3] اما بعد يکي از بندگان خداوند را بسوي شما فرستادم که به هنگام خوف [ مردم از جنگ ] خواب به چشم راه نمي دهد [4] در ساعات ترس و وحشت از دشمن هراس نخواهد داشت [5] و نسبت به بدکاران از شعله آتش سوزنده تر است او مالک بن حارث از قبيله [ مذحج ] است [6] سخنش را بشنويد و فرمانش را در آنجا که مطابق حق است اطاعت کنيد چرا که او شمشيري است از شمشيرهاي خدا [7] که نه تيزش به کندي مي گرايد و نه ضربتش بي اثر مي گردد. [8] اگر او فرمان بسيج و حرکت داد حرکت کنيد و اگر دستور توقف داد توقف نمائيد [9] که او هيچ اقدام هجوم عقب نشيني و پيشروي جز بفرمان من نمي کند [10] من شما را برخودم مقدم داشتم که او را به فرمانداري تان فرستادم او نسبت به شما ناصح و خيرخواه است و نسبت به دشمنانتان سختگير