

روایتی از زندانی شدن حاج احمد در فلک الافلاک؛
خیلى محـــــرمانه!
وزارت كشور
شهربانى كشور شاهنشاهى
برگ بازجویى و صورتمجلس
دایره اطلاعات شهربانى لرستان
به تاریخ: 15 شهریور 1357
خود را معرفى نمایید. مفاد ماده و تبصره 125 اصلاحى قانون آیین دادرسى كیفرى به شما تفهیم مىشود. مواظب اظهارات خود باشید.
ج: نام احمد، نام خانوادگى متوسلیان، فرزند غلامحسین، سن 25 سال، شغل قناد، محل كار تهران بازار سیداسماعیل، قنادى متوسلیان، باسواد، اهلِ تهران، مقیم تهران، ساكن بازار سید اسماعیل، بازار چهلتن پلاك 8/1. مذهب اسلام. تبعه ایران. پیشینه محكومیت كیفرى ندارم. بدون عیال و اولاد هستم و از مفاد ماده و تبصره 125 اصلاحى قانون آییندادرسى كیفرى مطلع شدم. هر وقت اقامتگاه خود را تغییر دادم، اطلاع مىدهم، مواظب اظهارات خود هستم. [امضاء] متوسلیان.
چند وقت است كه از تهران به خرمآباد آمدهاید؟
امروز صبح، ساعت حدود 6 صبح وارد شدم و با اتومبیل شخصى كرایه آمدم
[امضاء] متوسلیان.
شما چند نفر بودید كه به خرمآباد آمدید؟
من یك نفر بودم كه از تهران به خرمآباد آمدم.
[امضاء ]متوسلیان.
علت مسافرت شما از تهران به خرمآباد چه بود؟
ج: به علت صحبتهایى كه در جمع خانواده راجع به مردى و مردانگى در خرمآباد مىشد، تصمیم به سفر به خرمآباد گرفتم و آمدم تا دو عدد اعلامیه را كه در تهران به مغازه پدرم انداخته بودند، پخش كنم.
[امضاء] متوسلیان.
چه كسى به شما نشانى داد كه به مغازه فتوكپى كیومرث جهت تكثیر اعلامیهها مراجعه نمایید؟
در خیابان مىگشتم تا یك مغازه فتوكپى پیدا كنم كه مالك آن به قیافهاش بخورد كه از اعلامیه سر در نمىآوَرَد. لذا به مغازه وى رفتم و از وى درخواست تكثیر 50 برگ از اعلامیهها را كردم. وى بدون خواندن متن آن، مشغول كپى گرفتن شد و من هم كپىها را تا كردم.
[امضاء ]متوسلیان.
گرفتن 50 برگ فتوكپى از اعلامیه را با صاحب مغازه چند قیمت كرده بودید و پول آن را چه كسى مىخواست پرداخت نماید؟
هر یك برگ 15 ریال و چون وى به پول دادن من اطمینان نداشت، گفت اول پول را بده. من هم پول را دادم و بعد، وى مشغول كپى گرفتن از اعلامیهها شد.
[امضاء] متوسلیان.
برابر اظهارات صاحب مغازه فتوكپى، شما هر برگ را 15 ریال با او طى كرده بودید، ولى به او پولى پرداخت نكردهاید، در این باره چه مىگویید؟
من تعداد 2 عدد اسكناس 100 تومانى به او دادم. منظورم به صاحب مغازه است.
[امضاء ]متوسلیان.
به طورى كه اظهار نمودهاید، ساعت 6 صبح امروز وارد خرمآباد شدهاید. از آن ساعت تا زمان دستگیرى چه كردید و با چه كسانى در شهر تماس گرفتهاید؟
ج: ابتدا صبحانه خوردم و در شهر گشتم. ناهار خوردم تا شب بشود و بتوانم اعلامیهها را توزیع كنم.
[امضاء] متوسلیان.
پس از تكثیر اعلامیهها، قصد داشتید آنها را چه كنید؟
تصمیم داشتم آنها را آخر شب به خانهها بریزم.
[امضاء ]متوسلیان.
در كار پخش اعلامیهها، چه كسانى مىخواستند به شما كمك نمایند و چه محلهایى را براى پخش آنها در نظر گرفته بودید؟
خودم مىخواستم این كار را بكنم. محلها هم عبارت بودند از خیابان ششم بهمن، دور میدانِ نزدیك به مغازه فتوكپى كیومرث.
[امضاء] متوسلیان.
اظهارات خود را چگونه گواهى مىكنید؟
امضاء مىكنم.
[امضاء] متوسلیان.
بازجویان كهنهكار رژیم كه طبعاً از جوابهاى احمد خام نشده بودند، موقتاً كار را به خشونت و شدت عمل بیشتر كشاندند. این كه در وقفه چند ساعته موجود تا ادامه بازجویى چه بر سر احمد آمد، رازى است كه تنها خدا مىداند و بس.
سرانجام احمد كه فهمیده بود با دادن جوابهاى سردستى و ساده به سوالات بازجویان قادر به گمراه كردن آنان نیست، بر آن شد تا با ارائه «اطلاعات سوخته» و فاقد ارزش به آنان، لااقل كمى از شدت عمل دژخیمان و شرایط غیرانسانى حاكم بر فضاى بازجویى بكاهد:
در صورتى كه اظهارات دیگرى دارید، بنویسید.
من تكنیسین برق و در شركت همكارى شاغل مىباشم. حدود پنج ماه و نیم است كه در اینجا كار مىكنم. چندى پیش - حدود یك هفته پیش - جهت مرخصى به تهران رفته بودم. در آنجا به «حسینیه ارشادیه ابوالفضل(ع)» مىرفتم. در آنجا اعلامیههایى از طریق زنان پخش مىشد كه دو برگ از آنها به دست من رسید. بعد از بسته شدن حسینیه توسط مأمورین، به خرمآباد مراجعت كردم. به علت تأثیرات قبلى (در حسینیه) تصمیم به تكثیر آن دو اعلامیه گرفتم. به مغازه فتوكپى كیومرث رفتم و مشغول تكثیر شدم. وقتى كه دیدم یك نفر ملبّس به پیراهن خارجى، دو - سه بار رفت و به مغازه برگشت، من به صاحب مغازه گفتم كركره مغازه را پایین بكش. صاحب مغازه تازه متوجه ماجرا شد و شروع به فریاد زدن كرد و با تكثیر اعلامیهها مخالفت شدید مىكرد. در همین موقع مأمورین به آنجا رسیدند و مرا گرفتند. [امضاء ]متوسلیان.
برابر اطلاعات واصله، شما در تظاهرات روز دوشنبه 13 شهریور 57 خرمآباد شركت داشتهاید. در این مورد چه مىگویید؟
بله، بودم و جمعیت را كنترل مىكردم تا كسى سنگ بر ندارد.
[امضاء ]متوسلیان.
با توجه به این كه مدت پنج ماه و نیم است در خرمآباد سكونت دارید، آدرس دقیق منزل و معاشرین خود را نام ببرید؟
خرّمآباد، میدان شقایق، خیابان دوم، درب اول. معاشرتى با كسى نداشتهام، مگر براى كار شركت.
[امضاء] متوسلیان.
آیا تا به حال موفق به پخش اعلامیه شده بودید یا خیر؟
خیر، فقط براى پخش اعلامیه اطراف میدان ششم بهمن را در نظر گرفته بودم.
[امضاء] متوسلیان.
در پایان همین جلسه بازجویى، خبر رسید كه مأمورین اعزامى به محل سكونت احمد، در آنجا مقادیر معتنابهى اسناد و مدارك مضرّه! یافتهاند. هم از این روى، سرهنگ احمدى با تنظیم نامهاى خطاب به رییس ساواك لرستان، بر آن شد تا متهم را به همراه مدارك جُرمِ مكشوفه از منزلش، روانه سیاهچالهاى قرون وسطایى ساواك كند. در پرونده كلاسه 6443 دایره اطلاعات شهربانى خرمآباد، سندى مَمهور به مُهر «خیلى محرمانه»، به شرح ذیل مىخوانیم:
وزارت كشور شماره:318-28-57
شهربانى كشور شاهنشاهى تاریخ: 16/6/57
شهربانى استان لرستان پیوست: دارد
خیلى محرمانه
از: شهربانى استان لرستان (اطلاعات)
به: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت - ساواك - استان لرستان
در مورد: احمد متوسلیان فرزند غلامحسین
ساعت 2 روز 15/6/59 اطلاع رسید كه شخصى در خیابان پهلوى، چهارراه بانك، مغازه فتوكپى كیومرث، مشغول تكثیر اطلاعیه مضّره ]![مىباشد كه بلافاصله [به]وسیله مأمورین مربوطه دستگیر گردید. على هذا، ضمن ارسال 9 برگ پرونده متشكله، نامبرده بالا [به ساواك] اعزام و معرفى مىگردد.
ضمناً تعداد 94 برگ اعلامیه و 2 عدد كتاب مضره و تعداد 56 عدد نوار قابل بررسى، از منزل وى كشف و ارسال مىگردد.
رییس شهربانى استان لرستان
سرهنگ فضائل احمدى
در این ماجرا، علاوه بر احمد، دو تن از همرزمان او نیز دستگیر شدند. همین واقعه، خود به عرصهاى جهت بروز روح پرفتوت احمد مبدل گردید. به روایت مادر بزرگوارش:
«... توى یك شركت خصوصى كار مىكرد و رفته بود خرمآباد. آنجا درگیر كار پخش اعلامیه بود كه او را با دو نفر دیگر از دوستانش مىگیرند. آن دو نفر زن و بچه داشتند و به همین خاطر، به محض دستگیرى، احمد تمام مسؤولیت چاپ و تكثیر اعلامیهها را یكتنه به گردن گرفت تا پرونده آنها را سبكتر كند.»
آغاز دوران اسارت احمد در زندان مخوف فلكالافلاك خرمآباد، در حقیقت به مثابه ورود او به میدان آزمون دشوار وفادارى به آرمان الهى انقلاب و حفظ اسرار نهضت به شمار مىرفت. او قریب به 2 ماه مشقتبار از این دوران تلخ و مردآزماى را به صورت ممنوع الملاقات، در سلولى انفرادى محبوس بود. بازجویان ساواك براى درهم شكستن روح مقاوم او، از پیشرفتهترین شیوههاى شكنجه جسمى و روحى استفاده مىكردند.
يكى از هم زنجيران احمد در ساواك گواهى مىدهد؛
“... به جرأت مىتوانم بگويم تا آن روز نديده بوديم كسى را مثل احمد شكنجه بدهند. او را در حلقه محاصره بازجويان قرار مىدادند و بعد بىوقفه چندين ساعت با كابل و باتوم بر سر تا پايش مىكوبيدند. جاى سالمى در بدن احمد نگذاشته بودند. شيوه ديگر شكنجهاى كه در مورد احمد اعمال مىشد، بستن دستهايش با دستبند به شيوه قپانى و آويزان كردن او از سقف اتاق بود. خود ساواكىها از اين سبك شكنجه با عنوان مضحك “جوجه كباب كردن زندانى “ ياد مىكردند. در بعضى روزها حتى تا سيزده - چهارده ساعت احمد را به صورت قپانى از سقف آويزان مىكردند. البته در تمام آن لحظات براى خرد كردن روحيهاش هر چه دشنام ركيك و ناسزاى ناموسى و عقيدتى هم كه اربابان آريامهرىشان به آنها ياد داده بودند، نثار احمد مىشد. واقعاً بايستى صبر ايوب و ايمان حضرت ابراهيم را مىداشتيد تا كم نمىآورديد و ضعف نشان نمىداديد. احمد نه كم آورد و نه خودش را جلوى آن از خدا بىخبرها كوچك كرد. مثل كوه محكم ماند و مقاومت نشان داد. “
در گذر 50 شبانهروز شكنجه لاينقطع، احمد با جسمى در هم شكسته و دردمند، همچنان به پايدارى مظلومانه خويش در برابر توحش عنان گسيخته بازجويان ساواك ادامه داد. شكنجهگران آريامهرى كه از اين همه سرسختى او به ستوه آمده بودند، خشمناك و مستأصل بر ميزان و حجم شكنجههاى خويش افزودند. عكسالعمل احمد در برابر اين سفاكى بىحد و حصر، رويكرد به شيوه مؤثر مقاومت منفى بود. در اعتراض به شرايط غيرانسانى مراحل بازجويى، دست به اعتصاب غذا زد و در اين راه، تا پاى مرگ ايستادگى كرد. سرانجام، مقاومت مؤمنانه احمد، بازجويان ساواك را به زانو درآورد و آنان، عاجز از كسب كمترين اطلاعاتى از او، به ناچار وى را به بند عمومى زندان شهربانى منتقل كردند. مادرِ دريادل احمد از اولين ملاقاتى كه با فرزند در بند خود داشته، مىگويد:
“... اولين بار بود كه اجازه مىدادند به ملاقاتش بروم. اين بچه توى زندان اعتصاب غذا كرده و خيلى ضعيف شده بود. موقع ملاقات ديدم مُچِ دستهاى او متورم و خيلى كبود و سياه شدهاند. گفتم: احمد، مُچِ دستهايت چرا اينطور شده؟ خنديد و گفت: مادر، چيزى نيست.
گفتم: نه، راستش را بگو، اينها با تو چه كار كردهاند؟ نمىخواست بگويد . آخر سر وقتى قسمش دادم، گفت: اين كبودىها جاى دستبندهايى است كه به دو طرف بالاى تخت شكنجه وصل است. آنها را محكم دور مچ دستهايم مىبستند، بعد با كابل شلاقم مىزدند. براى اينكه طاقت درد شلاق را بياورم و فرياد نزنم، روى تخت خيلى تقلا مىكردم و دستبندها بدجورى به مچهاى دست من فشار مىآوردند.
براى همين، يك خورده مچهايم كبود شده؛ ولى مادر، شما نگران نباشيد. اينها خيلى زود خوب مىشوند. “
يكى از رزمآوران سپاه مريوان، از تأثيرات ماندگار آثار شكنجه ساواك بر بدن احمد مىگويد:
“... در اولين روزهاى آمدنم به سپاه مريوان بود كه همراه برادر احمد و چند نفر از بچهها براى استحمام به گرمابه عمومى رفتيم. توى رختكن، همه، لباسهايمان را در آورديم؛ به جز برادر احمد كه داشت با مسؤول حمام صحبت مىكرد. هر چه اصرار كرديم او هم لباسهايش را در آورد و بيايد، طفره رفت... ما كه از حمام خارج شديم، ديديم لباسهايش را به سرعت پوشيده و دارد با حوله سرش را خشك مىكند. اصلاً نفهميديم كى وارد شد و كى زد بيرون. اين موضوع براى ما شده بود معما... تا اينكه يك بار كه بنا شد به حمام برويم، من يكى، پشت در، پا سُست كردم. بچهها همه داخل حمام رفتند و بعد از چند لحظه، از لاى در رختكن ديدم احمد به سرعت مشغول در آوردن لباسهايش شده... يا امام زمان! هيچ وقت آنچه را كه ديدم فراموش نمىكنم. تمام بدنش پر از آثار شكستگى و جراحت و سوختگى بود... تا متوجه حضور من شد، با لحن گلهمندى گفت: برادر سعيد! كار خوبى نكرديد... آنچه ديدى بين خودمان بماند. باشد؟
اشكم را در آورد. قول دادم ديده را ناديده فرض كنم. “
بهدنبال درج مقاله موهن ساواك در روزنامه اطلاعات - دى ماه 56 - و توهین به ساحت مقدس امام خمینى(ره) و خیزشهاى اعتراضى مردم قم و تبریز در 19 دى و 29 بهمن 1356 نسبت به این اقدام رذیلانه رژیم، به زودى امواج خروشان نهضت، سراسر كشور را فرا گرفت. با توجه به همین زمینه مساعد، احمد بر آن شد تا دامنه فعالیتهاى مبارزاتى خود را به دیگر نقاط كشور گسترش دهد. در این دوران، احمد علاوه بر تحصیل، در یك شركت مهندسى الكترونیك به نام «شركت همكارى» مشغول به كار شده بود.
در بهار سال 1357، احمد به بهانه مأموریت شغلى در خارج از مركز، راهى شهرستان خرمآباد شد و به منظور عادىسازى تحركات خود در سطح مناطق استان لرستان و سهولت فعالیت نیمهمخفى خود، بهعنوان یك تكنیسین برق صنعتى، آغاز به كار كرد.
او به محض استقرار در محل، تماس با نیروهاى مبارز محلى و تشكلهاى خودجوش مردمى را در دستور كار مبارزاتى خویش قرار داد. خیلى زود، توجه عوامل جاسوس و خبرچین نهادهاى امنیتى رژیم به تحركات مشكوك این برقكار ناشناس و پرجنبوجوش جلب شد و كلیه ترددهاى او، خصوصاً هدایت تظاهرات بىسابقه مردم خرمآباد علیه رژیم در روز دوشنبه سیزدهم شهریور 1357، به شیوه غیرمحسوس، تحتِ تعقیب و مراقبت قرار گرفت.
سرانجام دو روز پس از تظاهرات عظیم خرمآباد، در ساعت 14 روز چهارشنبه پانزدهم شهریور سال 57، احمد حین تكثیر دو برگ اعلامیه ضدرژیم، توسط مأمورین اكیپ گشتى دایره اطلاعات شهربانى لرستان دستگیر و بلافاصله مورد بازجویى قرار گرفت.
در جریان بازجویى، علاوه بر بازجویان دایره اطلاعات، سرهنگ معدوم فضائل احمدى رییس شهربانى استان لرستان نیز حضور داشت و به شهادت یكى از همرزمان احمد، شخصاً آستینها را بالا زده و احمد را مورد ضرب و شتم و هتاكىهاى سفیهانه قرار مىداد.
در عوض، احمد براى گمراه ساختن بازجویان دایره اطلاعات شهربانى لرستان، از شیوه «تجاهل و كتمان» در پاسخ به سوالات ایشان استفاده مىكرد. آنچه در پى مىخوانید، متن بىكم و كاست صورتجلسه نخستین دوره بازجویى احمد توسط دژخیمان رژیم تمدن بزرگ! است. در حاشیه، این نكته را بایستى به خاطر داشت كه این بازجویى در شرایطى از احمد به عمل آمد كه همزمان او به شدت مورد ضرب و شتم مأموران امنیتى قرار داشت
منبع: