

لمّا أظفره الله تعالى بأصحاب الجمل وقد قال له بعض أصحابه: وددت أن أخي فلاناً معك شاهداً ليرى ما نصرك الله به على أعدائك، فقال له عليه السلام :
أَهَوَى أَخِيكَمَعَنَا؟ قال: نَعَم. قالَ: فَقَدْ شَهِدنَا، وَلَقَدْ شَهِدَنَا في عَسْكَرِنَا هذَا أَقْوَامٌ في أَصْلاَبِ الرِّجَالِ، وَأَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَيَرْعُفُ بِهِمُ الزَّمَانُ ويَقْوَى بِهِمُ الاِِْيمَانُ.
شركت در هدف(آندم كه خدا امام را در جنگ پيروز ساختيكى از يارانش به وى گفت:چه خوببود برادرم همراه ما بود و پيروزى شما را بر دشمن مىديد!و در فضيلت اين جهادشركت مىكرد).
امام(ع)پرسيد:آيا قلب و فكر برادرت با ما بوده است؟عرض كرد آرى فرمود:
پس او هم در اين معركه با ما بوده(نه تنها او بلكه)آنان كه در صلب پدران و رحم مادرانعقيده آنها با ما همآهنگ است.و روش آنها روش ما استبا ما در اين جنگ شريك بودهاند!
همانا كه بزودى متولد مىشوند،و دين و ايمان به وسيله آنان نيرو مىگيرد.[1]و[2]
توضيحها:
[1]از نكات جالب اينكه:امام(ع)پس از پايان جنگ،وارد بيت-المال بصره شد و آن را مملو از طلا و نقره يافت چند بار فرمود:«غرى غيرى»:
غير مرا فريب ده!سپس دستور داد آن را بين اصحاب و سربازان تقسيم كنند وبهر كدام پانصد درهم بدهند،خود نيز همين مقدار برداشت،در اين هنگامشخصى رسيد كه در جنگ شركت نداشت،گفت:اى امير مؤمنان!گر چه درصحنه جنگ نبودم ولى قلبم با شما بود،به من هم از غنائم چيزى بده!
امام سهم خود را به او بخشيد و چيزى براى خود باقى نگذاشت!
[2]بعضى از سربازان در مورد اسارت مردم بصره اصرار مىورزيدندو امام پاسخ منفى مىداد، و مىفرمود:آنچه از اسلحه و اموال در ميدانجنگ باشد بر شما حلال و آنچه در خانهها ستحرام!پرسيدند:چگونه ممكناستخون آنها بر ما مباح باشد ولى اسارت آنها حرام، امام(ع)فرمودچگونه من اجازه بدهم از مسلمانان و در بلاد اسلام كودكان و فرزندان بهاسارت گرفته شوند(اسارت مخصوص كافرانى است كه به مقابله با لشكراسلام برمىخيزند).
باز بعضى در اسير ساختن شكستخوردگان اصرار ورزيدند،امامبراى اينكه غلط بودن اين پيشنهاد را بر آنها روشن سازد فرمود:بسيار خوب!
نخست قرعه درباره عايشه همسر پيغمبر مىاندازيم،تا به ببينيم سهم كداميكاز جنگ جويان مىشود،همه با شنيدن اين سخن استغفار كردند و گفتند:آياچنين چيزى ممكن است؟ و به اين ترتيب از پيشنهاد خود منصرف شدند(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 250)