

شاه کلید اخلاق شهید احمدکاظمی چه بود؟
1- خدا به یک انسان معنوی ،انرژی معنوی هم می دهد.
محمد مهدی کاظمی فرزند سردار سرلشکر احمد کاظمی:احساس می کنم توکل به خدا و کار برای خدا موجب شده بود که خستگی ناپذیر باشد، بالاخره خدا به یک انسان معنوی ،انرژی معنوی هم می دهد، بعد هم دقت و برنامه ریزی ایشان موجب می شود برای خانواده هم وقت و انرژی بگذارد.
2- این دستور آقا معطل مونده!
فرماندهی کل قوا گفته بودند: پادگانهایی را که نیاز ندارید، بدهید دولت تا به نفع مردم از آن ها استفاده کنند. حاج احمد که فرماندهی نیروی زمینی شد، گفت: این دستور آقا معطل مونده! در بازدیدی که از یگانهای خوزستان داشت، یک صبح تا شب تمام پادگانها را رفت. روز بعد با استاندار خوزستان جلسه گذاشت. چند تا پادگان را که متراژ وسیعی هم داشت، از قبل لیست کرده بود و به استاندار گفت: این پادگانها آمادهی تحویل دادن به دولت، و به مردم است.
3- «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی»
سرلشکر رشید:هیچ نمازی ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند و پیوسته این ذكر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا ر ب المهدی» ورد زبان احمد بود وبعد گریه می كرد.
4- ادب احمد به نظر من شاه كليد همه چيز بود.
اما بعد از جنگ دو تا مشخصه احمد او را از نظر معنوي رشد دادند، يكي ادب احمد بود و ديگري «راز نگهدار» بودن او بود. اين ادب احمد به نظر من شاه كليد همه چيز بود.
5- در جايگاه، احمد همه را به هم ميريخت و جابه جا ميكرد تا خودش آخر بايستند.
نمونهاي از تواضع احمد اين بود كه در مراسمهاي مختلف كه فرماندهان را دعوت ميكنند يا يك روز ستاد كل دعوت ميكند. به جلسهاي، ترتيب چيدن صندليها به نسبت درجه و رتبه و جايگاه است و هر كس جاي مشخصي دارد. در جايگاه، احمد همه را به هم ميريخت و جابه جا ميكرد تا خودش آخر بايستند.
6- نميدانستم احمد اينقدر زخمي شده است.
درباره راز نگهداري احمد،ما تا اين روزي كه احمد شهيد شد، نميدانستيم كه احمد اينقدر مجروح شده، يك بار نيامد بگويد كه مجروح شدم. من(سردار قاسم سلیمانی) كه نزديكترين فرد به احمد بودم، نميدانستم احمد اينقدر زخمي شده است.
7- آن قدر حواسش به خانه و زندگی بود که تا میرسید با اولین نگاه تغییرات کوچک را هم پی میبرد.
همسر شهید: احمد آن قدر حواسش به خانه و زندگی بود که تا میرسید با اولین نگاه تغییرات کوچک را هم پی میبرد. حتی متوجه جابهجا شدن گلدانها میشد. بیشتر جمعهها با خانواده بود. احمد به زیارت عاشورا و قرآن خواندن خیلی علاقه داشت. صبح جمعه بعد از نماز، چهار نفری سورهی جمعه را میخواندیم. بعد هم احمد میرفت سراغ باغچه، آشپزی هم میکرد.
8- وقتی شهید کاظمی خودش را توبیخ می کند.
وقتی به عنوان فرمانده نیروی هوایی سپاه در یکی از بازدیدهایش فرمانده پایگاه برایش از بیرون غذا آورد، فرمانده را توبیخ کرد که هیچ، برای توبیخ خودش هم ، آن روز از خیر غذا خوردن می گذرد.
9- انگشتر و عبای آقا و شهید کاظمی
سردار سلیمانی: از آقا خواستیم تا آن انگشتری که خیلی با آن نماز خوانده اند را بدهند و یک عبا، رفتم داخل قبر و عبای آقا را پهن کردم . مقداری تربت ریختم روی عبا و انگشتر آقا را هم گذاشتم زیر زبان احمد و عبا را دورش پیچیدم.
منبع: هفته نمامه 9 دی شماره 122