شعر طنز
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از دولت پیش آمد و هنگام درو
گفته بودی به کلید آمده ای در میدان
چه کسی این نظرت را بنموده است وتو
معجزه کرده ای آغاز تو وقتی به کلید
ریشهی جمله وزیران ببریدی به درو
شکر حق داس نداری تو به دستت ورنه
همه از دست تو و داس تو بودند به دو
مو به مو نکته به نکته تو بکن حلاجی
پنبه شان را بزن و وعظ کسی را مشنو
نکند یک نفر از دولت دَه جا ماند
دقتی تازه بکن همتی «اسحاق» ز نو
اتوبوس است مهیا همه حاضر باشید
ته خط مقصدمان پاستور و کابینهی نو
دوستانم همه آماده که ره در پیش است
«طیب» و «زنگنه» اینجا بنشینند جلو
«نجفی» جان تو بیا پیش خودم جای بگیر
حیف شد مجلسیان رأی ندادند به تو
تو به میراث برو سفره فرهنگ بچین
تو «مشایی» منی دل به تو دادم به گرو
منتصب کرد چو دکتر، «نجفی» را، گفتم
یارب این مجلس ما را چه کند حرف شنو؟
عهد «محمود» اگر بود همه می گفتند
دهنش کج بنموده است به رأی من و تو
اتوبوس است روان چهره یاران خندان
ای خدا توی دست انداز نگردند ولو
این حکایت به «حسن» گفتم و در پاسخ من
گفت با این همه با سابقه نومید مشو
ای «حسن» جان من و تو یار قدیمی هستیم
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
بذر تدبیر به تو میوه امید دهد
نان گندم نخوری چون که بیافشاندی جو
سید علی گتمیریان
منبع: هفته نامه 9 دی شماره 115