

إِلَهِي هَدَيْتَنِي فَلَهَوْتُ وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ وَ أَبْلَيْتَ الْجَمِيلَ فَعَصَيْتُ
خدايا تو هدايتم فرمودى و من در لهويات و غفلت ماندم، و تو مرا نصيحت فرمودى و من سنگدل شدم، و به من نيكويىهاى فراوان دادى و من مرتكب معصيت شدم
ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِيهِ فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ فَلَكَ - إِلَهِي - اَلْحَمْدُ
و پس از اين همه در پرتو معرفتى كه به من دادى، به آنچه تو در حقم انجام داده بودى آگاه شدم و لذا استغفار كردم و تو از خطايم در گذشتى و دوباره بسوى تو باز گشتم، و تو گناهانم را پوشاندى، پس اى معبود من، تنها تو را سپاس.
تَقَحَّمْتُ أَوْدِيَةَ الْهَلاَكِ وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ تَعَرَّضْتُ فِيهَا لِسَطَوَاتِكَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِكَ
من در وادى هلاكت فرو افتادهام و در راههاى تلف و نابودى وارد شدهام و در آن واديها در معرض غلبه و سلطه سخت تو هستم و با ورود در آن راهها خود را در معرض عقاب تو قرار دادهام
وَ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ التَّوْحِيدُ وَ ذَرِيعَتِي أَنِّي لَمْ أُشْرِكْ بِكَ شَيْئًا وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَكَ إِلَهاً
وسيله من بسوى تو يكتاپرستى است و ابزارم اين است كه چيزى را شريك تو قرار ندادهام و معبودى را در كنار تو برنگزيدهام
وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَيْكَ بِنَفْسِي وَ إِلَيْكَ مَفَرُّ الْمُسيءِ وَ مَفْزَعُ الْمُضَيِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِي
و با جان و دل بسوى تو گريختهام. و راه فرار گناهكار تنها بسوى توست و تويى پناهگاه كسى كه بهره جانش را ضايع ساخته و به تو پناهنده شده است.
فَكَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَيَّ سَيْفَ عَدَاوَتِهِ وَ شَحَذَ لِي ظُبَةَ مُدْيَتِهِ وَ أَرْهَفَ لِي شَبَا حَدِّهِ وَ دَافَ لِي قَوَاتِلَ سُمُومِهِ
پس چه بسا دشمنى كه شمشير دشمنيش را در برابر من از نيام بر كشيده و لبه تيغش را براى من تيز كرده و تيغهاش را براى من صيقل داده و زهرهاى مرگبارش را براى من با آب مخلوط ساخته
وَ سَدَّدَ نَحْوِي صَوَائِبَ سِهَامِهِ وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّي عَيْنُ حِرَاسَتِهِ وَ أَضْمَرَ أَنْ يَسُومَنِي الْمَكْرُوهَ وَ يُجَرِّعَنِي زُعَاقَ مَرَارَتِهِ
و مرا در برابر تيرهايى كه هرگز بخطا نمىروند هدف قرار داده و چشم نگاهبانش هيچگاه از من برداشته نشده و نخفته است و در دل خواسته كه شر و بديم به من برسد و قصد نموده كه از آب تلخ و ناگوار آن شر به من بنوشاند.
فَنَظَرْتَ - يَا إِلَهِي - إِلَى ضَعْفِي عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ وَ عَجْزِي عَنِ الاِنْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِي بِمُحَارَبَتِهِ
سپس اى معبود من، تو بر ضعف من در تحمل سختيها و بر ناتوانيم در انتقام از كسى كه قصد جنگ با من دارد
وَ وَحْدَتِي فِي كَثِيرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِي وَ أَرْصَدَ لِي بِالْبَلاَءِ فِيمَا لَمْ أُعْمِلْ فِيهِ فِكْرِي
و بر تنهاييم در برابر كثرت جمعيتى كه با من دشمنى مىكند و قصد دارد مرا در آنچه بدان نيانديشيدهام گرفتار سازد، نظر كردى.
فَابْتَدَأْتَنِي بِنَصْرِكَ وَ شَدَدْتَ أَزْرِي بِقُوَّتِكَ ثُمَّ فَلَلْتَ لِي حَدَّهُ وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِيدٍ وَحْدَهُ وَ أَعْلَيْتَ كَعْبِي عَلَيْهِ
پس خود به يارى من آغاز نمودى و با توانائيت پشتم را محكم ساختى و سپس تيزى حربه دشمن را در هم شكستى و او را پس از آنكه به جماعتى مبدل شده بود تنها ساختى و مرا بر او غلبه دادى
وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَيْهِ فَرَدَدْتَهُ لَمْ يَشْفِ غَيْظَهُ وَ لَمْ يَسْكُنْ غَلِيلُهُ قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّياً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَايَاهُ
و آنچه را او محكم ساخته بود به خودش بازگرداندى و در حاليكه خشمش فرو ننشسته و غضبش آرام نگرفته او را پس زدى، و او سر انگشتان خود به دندان گزيد و روى بر تافت در حاليكه ياورانش به وعدههائى كه به او داده بودند، عمل نكردند.
وَ كَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِي بِمَكَايِدِهِ وَ نَصَبَ لِي شَرَكَ مَصَايِدِهِ وَ وَكَّلَ بِي تَفَقُّدَ رِعَايَتِهِ
و چه بسيار ظالمى كه با مكر و حيله بر من ستم نمود و در برابر من دام شكارش را گسترانيد و مراقبت و جستجويش را بر روى من متمركز ساخت
وَ أَضْبَأَ إِلَيَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِيدَتِهِ انْتِظَاراً لاِنْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِيسَتِهِ وَ هُوَ يُظْهِرُ لِي بَشَاشَةَ الْمَلَقِ وَ يَنْظُرُنِي عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ
و در كمين من نشست آنسان كه درندگان در كمين شكارشان مىنشينند و در انتظار به چنگ آوردن فرصت براى شكار طعمه خويشاند در حاليكه دشمن من در ظاهر به من روى خوش نشان مىدهد و تملق مىگويد و در عين حال با خشمى تند به من نگاه مىكند.
فَلَمَّا رَأَيْتَ - يَا إِلَهِي تَبَاركْتَ وَ تَعَالَيْتَ - دَغَلَ سَرِيرَتِهِ وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَيهِ أَرْكَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِي زُبْيَتِهِ
پس تو - اى پروردگار من كه مبارك و برترى - چون فريبكارى باطن او و زشتى آنچه در ضميرش پنهان است را ديدى او را در چالهاى كه براى شكارش كنده بود با مغز سر، در افكندى
وَ رَدَدْتَهُ فِي مَهْوَى حُفْرَتِهِ فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِيلاً فِي رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِي كَانَ يُقَدِّرُ أَنْ يَرَانِي فِيهَا
و در پرتگاه چاهى كه حفر نموده بود، سرنگون ساختى و سرانجام پس از طغيان و سركشى و در اوج ذلت و خوارى در بندى گرفتار شد
وَ قَدْ كَادَ أَنْ يَحُلَّ بِي لَوْ لاَ رَحْمَتُكَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ
كه مىخواست مرا در آن گرفتار ببيند و اگر لطف تو نبود نزديك بود آنچه بر سر او آمد، بر من فرود آيد.
وَ كَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِي بِغُصَّتِهِ وَ شَجِيَ مِنِّي بِغَيْظِهِ وَ سَلَقَنِي بِحَدِّ لِسَانِهِ وَ وَحَرَنِي بِقَرْفِ عُيُوبِهِ
و چه بسا بخيلى كه بخاطر حسادت بر من غم و غصه گلوگيرش شد و خشمش چون استخوان در حنجرهاش ماند و بازبانش مرا نيش زد و با نسبت دادن عيوب خودش به من، مرا مورد غضب شديد قرار داد
وَ جَعَلَ عِرْضِي غَرَضاً لِمَرَامِيهِ وَ قَلَّدَنِي خِلاَلاً لَمْ تَزَلْ فِيهِ وَ وَحَرَنِي بِكَيْدِهِ وَ قَصَدَنِي بِمَكِيدَتِهِ
و حيثيت مرا آماج تيرهاى خود گرفت و صفات ناپسند را كه همواره در خودش بود همچون قلادهاى بر گردنم آويخت و با حقه و نيرنگ مرا مشمول غضب قرار داد و با فريبكارى قصد من نمود.
فَنَادَيْتُكَ - يَا إِلَهِي - مُسْتَغِيثاً بِكَ وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِكَ
پس - اى پروردگارم - من تو را فرياد كردم و از تو كمك خواستم، چرا كه به سرعت اجابت تو مطمئن بودم
عَالِماً أَنَّهُ لاَ يُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ كَنَفِكَ وَ لاَ يَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِكَ فَحَصَّنْتَنِي مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِكَ
و مىدانستم كه اگر كسى در پرتو حمايت تو جاى گيرد، هرگز مغلوب نمىگردد و آن كس كه مشمول يارى و پيروزى تو قرار گيرد، هرگز به ديگرى پناه نمىبرد، و تو با قدرت خود مرا از خطر دشمن حفظ فرمودى.
وَ كَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَكْرُوهٍ جَلَّيْتَهَا عَنِّي وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَيَ
و چه بسيار ابرهاى مصيبت بار كه آنها را از بالاى سر من كنار زدى و چه فراوان ابرهاى نعمت كه از آنها باران رحمت بر سرم ريختى
وَ جَدَاوِلِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَهَا وَ عَافِيَةٍ أَلْبَسْتَهَا وَ أَعْيُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا وَ غَوَاشِي كُرُبَاتٍ كَشَفْتَهَا
و نهرهاى مرحمت كه بسوى من جارى ساختى و لباس عافيت كه بر من پوشاندى و چشمهاى مصيبت آفرين كه آنها را كور كردى و پردههاى مشكلات و بلاها كه از هم دريدى.
وَ كَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ وَ صَرْعَةٍ أَنْعَشْتَ وَ مَسْكَنَةٍ حَوَّلْتَ
و چه بسيار گمانهاى خوب كه آنها را محقق ساختى و نقص و كمبودها كه آنها را جبران فرمودى و افتادگىها كه بر پاداشتى و تنگدستىها كه به توانگرى مبدل ساختى.
كُلُّ ذَلِكَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلاً مِنْكَ وَ فِي جَمِيعِهِ انْهِمَاكاً مِنِّي عَلَى مَعَاصِيكَ لَمْ تَمْنَعْكَ إِسَاءَتِي عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِكَ
همه اينها از لطف و احسان توست و در تمام آنها من در نافرمانى و معصيت تو كوشيدهام اما بدى من هيچگاه از احسان تمام تو در حق من جلوگيرى نكرده است
وَ لاَ حَجَرَنِي ذَلِكَ عَنِ ارْتِكَابِ مَسَاخِطِكَ لاَ تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ
و اين همه نعمت مرا از ارتكاب آنچه موجب خشم توست باز نداشته است. و از تو در آنچه انجام مىدهى سؤال نمىشود.
وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَيْتَ وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ وَ اسْتُمِيحَ فَضْلُكَ فَمَا أَكْدَيْتَ
و براستى هر گاه از تو چيزى درخواست شده، عطا فرمودهاى و آنگاه هم كه چيزى درخواست نشده، خود به بخشش آغاز نمودهاى و اگر از احسانت در خواست شده، كم ندادهاى.
أَبَيْتَ - يَا مَوْلاَيَ - إِلاَّ إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلاً وَ إِنْعَاماً وَ أَبَيْتُ إِلاَّ تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِكَ وَ تَعَدِّياً لِحُدُودِكَ وَ غَفْلَةً عَنْ وَعِيدِكَ
اى مولاى من، تو جز احسان و اكرام و بخشش و انعام براى ما چيزى نمىخواهى ولى من جز فرو رفتن در محرمات و تجاوز نسبت به قوانين تو و غفلت از تهديدهاى تو كارى ندارم.
فَلَكَ الْحَمْدُ - إِلَهِي - مِنْ مُقْتَدِرٍ لاَ يُغْلَبُ وَ ذِي أَنَاةٍ لاَ يَعْجَلُ
پس سپاس و شكر تنها از آن توست. اى معبود من، اى قادرى كه هرگز مغلوب واقع نمىشوى و اى مهلت دهندهاى كه هرگز در عقوبت، شتاب نمىكنى.
هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِيرِ وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْيِيعِ
جايگاه من، هم اينك، جاى كسى است كه به وفور نعمتهاى تو اعتراف دارد اما در برابر اين همه نعمت كوتاهى كرده و خود گواهى مىدهد كه حق تو را تضييع نموده است.
اَللَّهُمَّ فَإِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِالْمُحَمَّدِيَّةِ الرَّفِيعَةِ وَ الْعَلَوِيَّةِ الْبَيْضَاءِ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِهِمَا أَنْ تُعِيذَنِي مِنْ شَرِّ كَذَا وَ كَذَا
بار پروردگارا من به مقام بلند پايه محمدى صلى الله عليه و آله و مرتبت والاى علوى عليه السلام بسوى تو تقرب مىجويم و توجهم به توست كه به حق آن دو بزرگوار مرا از شر اين و آن مصون بدارى
فَإِنَّ ذَلِكَ لاَ يَضِيقُ عَلَيْكَ فِي وُجْدِكَ وَ لاَ يَتَكَأَّدُكَ فِي قُدْرَتِكَ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
كه اين امر با توجه به توانگرى تو هرگز سخت و دشوار نيست و با قدرتى كه دارى هرگز تو را رنجور نمىسازد و تو بر هر چيز توانايى.
فَهَبْ لِي - يَا إِلَهِي - مِنْ رَحْمَتِكَ وَ دَوَامِ تَوْفِيقِكَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِكَ وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
پس اى معبود من، از رحمت و توفيق مستمر خويش آن قدر به من عطا كن كه آن را نردبانى سازم و به سوى مقام رضوان تو بالا روم و از عقاب تو در امان باشم. اى مهربانترين مهربانان.