

[حين بلغه خبر الناكثين ببيعته] [وفيها يذم عملهم ويلزمهم دم عثمان ويتهدّدهم بالحرب] [ذم الناكثين]
أَلاَ وإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِيَعُودَ الجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعَ البِاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ وَاللهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلاَ جَعَلُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نَصِفاً [دم عثمان] وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ، فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَلَئِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُوني، فَمَا التَّبِعَةُ إِلاَّ عِنْدَهُمْ، وَإِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَيُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْأُمِيتَتْ.
يا خَيْبَةَ الدَّاعِي! مَنْ دَعَا! وَإِلاَمَ أُجِيبَ! وَإِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللهِ عَلَيْهِمْ وَعِلْمِهِ فِيهمْ. [التهديد بالحرب] فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ، وَكَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ البَاطِلِ، وَنَاصَراً لِلْحَقِّ! وَمِنَ العَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ! وَأَنْ أصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الهَبُولُية! لَقَدْ كُنْتُ وَمَا أُهَدَّدُ بِالحَرْبِ، وَلاَ أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ! وَإِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي، وَغَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِيني.
خطبهايست از آن حضرت
اين خطبه را هنگاميكه خبر بيعتشكنان به او رسيد،فرموده است. در اين خطبه رداربيعتشكنان را توبيخ نموده و آنان را به خون عثمان ملزم و تهديد به جنگ مينمايد.
توبيخ بيعتشكنان
آگاه باشيد،شيطان دستبه تحريك حزب خود زده، و خود باختگانسست عنصر را بسوى خود جلب نموده است، تا ستم بآشيانههاى خود بر گردد.
و باطل به حد نصابش برسد. سوگند بخدا،اين[پست صفتان رذل سيرت]نه انحرافى از من ديدهاند كه آنرا بر من بگيرند، و نه ميان من و خودشان عدالترا حاكم قرار دادهاند.
خون عثمان
[اين نابخردان]حقى را از من مطالبه ميكنند كه خود رهايش كردهاند، و خونى را از من ميخواهند كه خود آنرا بر زمين ريختهاند، اگر من در ريختنخون عثمان با آنان شركت ورزيدهام،سهمى از آن خون گريبانگير آن نابخرداناست، و اگر خود متصدى كشتن عثمان بودهاند،قصاص قتل پايگير خودآنانست، [اين نادانان]بزرگترين دليلى را كه اقامه مىكنند بر ضرر خود آنانتمام خواهد گشت. آنان از پستان مادرى مىمكند كه آنانرا از شير خودبريده است. و بدعتى را زنده ميكنند كه مرده است، بيا اى رسوائى ونوميدى به سراغ اين دعوت كننده بيشرم، شگفتا،دعوت كننده كيست! وچه دعوت وقيحى كه از او پذيرفته شد! من به حجتخداوندى درباره آننابكاران و به علم خداوندى در وضعى كه دارند،رضايت ميدهم
تهديد به جنگ
اگر از عدل و داد امتناع بورزند،لبه شمشير بر آنان عرضه خواهم كرد، اين شمشير دواى شفابخش بيمارى باطل گرايان است و ياور حق، شگفتا،پيام بر من فرستاده و مرا به ميدان نبرد خواندهاند! [و ضمنا]مرا به تحمل وشكيبائى در برابر كارزار توصيه كردهاند!! بميرند و رامشگران بر ماتمشان
بنشينند. من تاكنون در زندگىام تهديد به جنگ نميشدم. و از زد و خوردبيمى به خود راه نميدادم. من بر مبناى يقين از پروردگارم، و بدون اشتباهدر دينم حركت ميكنم.
تاديب اغنياء
اى مردم،هيچ كسى از ارتباط با دودمان خود و از دفاع آنان با دستو زبانشان بىنياز نيست، اگر چه مالدار بوده باشد. دودمان آدمى بزرگترينحمايت كنندگان در دنبال او هستند، هيچ كسى چون دودمان آدمى پريشانىهاىاو را مبدل به آسايش نميكند، دودمان آدمى مهربانترين مردم در هنگام فرودآمدن حوادث سخت و ناگوار است، موقعى كه خداوند براى يك انسان زبانراستين در ميان مردم منعكس ميكند، براى او بهتر از مالى است كه ديگراناز او ارث خواهند برد، آگاه باشيد،هيچ يك از شما نبايد از خويشاوندانخود كه در فقر و پريشانى بسر ميبرند،منصرف شود، از اينكه فقر و پريشانىاو را با چيزى مرتفع بسازد كه اگر آنرا نگهدارى كند نخواهد افزود و اگرانفاقش كند،نخواهد كاست. كسى كه دست كرامتخود را از دودمانشبر ميدارد، يكدست او از آنان برداشته ميشود و در مقابل دستهاى فراوانىاز او برداشته خواهد گشت، هر كه خوى نرم دارد از محبت دائمى دودمانشبرخوردار خواهد بود.
سيد شريف رضى گفته است:غفيره در اين مورد بمعناى فراوانى و كثرت است.
عرب جمع كثير را جم غفير و جماء غفير ميگويد. در بعضى از نسخهها بجاىغفيره«عفوة من اهل و مال»نقل شده است و عفوه ممتاز هر چيز را ميگويند. گفته ميشود:«اكلت عفوة الطعام»يعنى ممتاز غذا را خوردم. و چه معناى نيكو و عالى است كه امير المؤمنين (ع) از جمله و من يقبضيده عن عشيرته...اراده فرموده است، زيرا كسى كه خير و سود خود را ازدودمانش دريغ ميدارد،خير و سود يكدست را از آنان مضايقه ميكند. وهنگاميكه بيارى آنان نيازمند باشد و به كمك دسته جمعى آنان محتاج گردد، از يارى او عقب مىنشينند. و از شنيدن صدايش سنگينى در گوش احساسميكنند، در نتيجه از يارى دسته جمعى دستهاى فراوان، و پاهاى زيادو فشرده محروم ميگردد.