

[وفيها بيان لما يخرب العالم به من الفتن وبيان هذه الفتن]
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا كِتابُ اللهِ، وَيَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالاً، عَلَى غَيْرِ دِينِ اللهِ، فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَلَوْ أَنَّ الْحقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ البَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ؛ وَلكِن يُؤْخَذُ مِنْ هذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هذَا ضِغْثٌ، فَيُمْزَجَانِ! فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، وَيَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنَى.
سخنى است از آنحضرت،در اين سخن بيان فتنههائى استكه موجب ويرانى عالم ميگردد
(جز اين نيست كه ابتداء بروز آشوبها و فتنهها،هوىهائى است كهمورد تبعيت قرار ميگيرند، و احكامى است كه بدعت گذاشته ميشوند. در اينفتنهها[يا هوىها و احكامى كه بطور بدعت طرح شدهاند]با كتاب خدامخالفت ميشود، و مردانى از مردان ديگر بر مبنايى غير از دين خداوندى تبعيتميكنند، اگر باطل از در آميختن با حق تفكيك و خالص شود، بر حق جويانپوشيده نميماند، و اگر حق از پوششها و آميزش با باطل تفكيك و خالص شود، زبانهاى مردم معاند از قيل و قال درباره حق بريده ميشود، ولى مشتى از حق، و مشتى از باطل را گرفته و درهم مخلوط ميشوند، در اين موقع است كه شيطانبر پيروان خود مسلط گشته، و كسانيكه از طرف خداوندى سابقه نيكو بآنان دادهشده است،نجات پيدا ميكنند. )