

وقد استبطأ أصحابه إذنه لهم في القتال بصفين أمَّا قَوْلُكُمْ: أَكُلَّ ذلِكَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللهِ مَا أُبَالِي دَخَلْتُ إِلَى المَوْتِ أَوْ خَرَجَ المَوْتُ إِلَيَّ.
وَأَمَّا قَوْلُكُمْ: شَكّاً في أَهْلِ الشَّامِ! فَوَاللهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلاَّ وَأَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي، وَتَعْشُوَ إِلى ضَوْئِي فهُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلالِهَا، وَإِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا
سخنى است از آن حضرت،در آن موقع كه در اجازه دادن براى آغاز كردنجنگ در صفين، تاخير نمود،فرموده است
(اينكه ميگوئيد:همه اين تاخير در شروع جنگ براى احساس ناگوارىمرگ است، [بخطا رفتهايد]زيرا سوگند بخدا،هيچ باكى از آن ندارم كه منبسوى مرگ بروم يا مرگ به سراغ من بيايد، و اما اينكه ميگوئيد:تاخير اقدام بهنبرد ناشى از ترديدى است كه درباره اهل شام دارم! سوگند بخدا،هيچ روزىجنگ را به تاخير نينداختم، مگر به اميد طمع اينكه گروهى از مردم[فريب خورده]بمن ملحق و بوسيله من هدايتشوند، و با آن بينائى ضعيفى كه دارند از روشنائىمن بهرهور گردند، اين[تاخير در شروع جنگ كه چنين نتيجه الهى را در برداشتهباشد]براى من محبوبتر از آنست كه آن فريب خوردگان را در ضلالتى كهغوطهورند نابود بسازم، اگر چه در سرنوشت و مقصد نهائى با گناهان خوددمساز شوند.