

في ذم أَهل العراق [وفيها يوبّخهم على ترك القتال، والنصر يكاد يتمّ، ثم تكذيبهم له]
أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ، فَإِنَّمَا أَنْتُمْ كَالْمَرْأَةِ الْحَامِلِ، حَمَلَتْ فَلَمَّا أَتَمَّتْ أَمْلَصَتْپ، وَمَاتَ قَيِّمُهَا وَطَالَ تَأَيُّمُهَا وَوَرِثَهَا أَبْعَدُهَا. أَمَا وَاللهِ مَا أَتَيْتُكُمُ اخْتِيَاراً، وَلكِنْ جَئْتُ إِلَيْكُمْ سَوْقاً، وَلَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّكُمْ تَقُولُونَ: [عَليٌّ] يَكْذِبُ،
قَاتَلَكُمُ اللهُ! فَعَلَى مَنْ أَكْذِبُ؟ أَعَلَى اللهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ! أَمْ عَلَى نَبِيِّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ! كَلاَّ وَاللهِ، ولكِنَّهَا لَهْجَةٌ غِبْتُمْ عَنْهَا، وَلَمْ تَكُونُوا مِنْ أَهْلِهَا، وَيْلُ امِّهِ كَيْلاً بِغَيْرِ ثَمَنٍ! لَوْ كَانَ لَهُ وِعَاءٌ، .
خطبهايست از آنحضرت در سرزنش اهل عراق
و در اين خطبه آنان را به ترك جهاد و يارى كه نزديك بود كار صفين راتمام كند سرزنش مينمايد و پاسخ تهمت دروغ را[كه با كمال وقاحتبهآنحضرت ميزدند]ميفرمايد.
پس از حمد و سپاس خداوندى،اى اهل عراق، شما مانند آن زن آبستنهستيد كه جنين خود را حمل كند و هنگاميكه دوران باردارى او به پايانبرسد،كودك مردهاى بزايد، و سرپرست او بميرد، و دوران بيوهگيش طولانىگردد، و دورترين خويشاوندانش او را در اختيار بگيرد، آگاه باشيد،سوگندبخدا،من از روى اختيار بسوى شما نيامدهام، وادار به رانده شدن بطرفشما گشتم، بمن خبر رسيده است كه ميگوئيد:على دروغ ميگويد، خدانابودتان كند. من به چه كسى دروغ بگويم؟ به خدا؟! من اولين كسىهستم كه به خدا ايمان آوردهام. يا به پيغمبرش؟!من نخستين كسى هستم كهاو را تصديق كردهام. نه هرگز،سوگند بخدا، [من دروغ نميگويم]ولى سخنانى كه ميگويم،از لهجه پيامبرى است كه شما از آن غائب بوديد، و از شايستگان آن گونه سخنان نبوديد، مادر آن مدعى به ماتمش بنشيند، من معرفت و حكمت را بدون توقع قيمت و پاداش براى او در پيمانه درونشميريزيم، اگر ظرفيت داشته باشد، و شما در آينده خبر و نتيجه آن واقعيتهارا كه بشما خبر دادهام و گمانهاى فاسد خود را خواهيد دانست.